آیتالله نوریهمدانی در دیدار جمعی از همسران طلاب در قم، با اشاره به نقش همسران طلاب در پیشرفت آنان فرمودند: اخلاص و همت بلند دو ویژگی مهم است که همسران طلاب باید به آن توجه ویژه داشته باشند؛ چراکه در طول تاریخ از میان زنان مسلمان، افراد پر تلاش با همت خود به مقامات عالی علمی دست یافتند.
وی افزود: این بانوان پرتلاش در زمانی به این موفقیتها دست یافتند که تحصیل برای آنان بسیارمشکل بود و امروز که شرایط تحصیل مهیاست باید با تلاش و جدیت به تحصیل علوم دینی بپردازند.
وی با تاکید بر اراده قوی از سوی بانوان افزود: نباید از مشکلات هراس داشت بلکه باید با اراده قوی به استقبال مشکلات رفت.
این مرجع تقلید با بیان اینکه «هر انسانی فرزند رحمت و تلاش خویش است» تصریح کرد: پیشرفت تمام کارها مدیون تجهد و پارسایی بوده و عالم اسلامی باید این دو مقوله را سرلوحه کار خود قرار دهد.
وی با تاکید بر برکات نماز شب ادامه داد: علم عالمان باید به تقوی زیبنده گردد و در همین راستا نماز شب یکی از راههایی است که دارای برکات فراوانی است.
به گزارش ایسنا به نقل از مرکز خبر حوزه، نوریهمدانی در ادامه سخنان خود با اشاره به نقش بانوان در شکلگیری انقلاب اسلامی و تقدیم 7هزار شهید در دوران دفاع مقدس یادآور شد: امروز نیز شما بانوان باید با آشنایی به علم روز در راستای اهداف، انقلاب را هرچه بهتر به مردم معرفی کنید.
این آیه عطف است به جمله"امرأت فرعون"، و تقدیرش این است که: "و ضرب الله مثلا للذین امنوا مریم... ـ خداوند مریم را مثل زده براى کسانى که ایمان آوردهاند...".
در خصوص مریم (ع) مىبینیم که به نام مبارکش تصریح نموده، ولى درباره همسر فرعون چنین کارى نکرد، اصولا در قرآن کریم جز مریم نام هیچ زنى برده نشده، تنها آن جناب است که در حدود بیست و چند سوره و در سى و چند آیه نام او را برده است.
"التى احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا" ـ در این قسمت از آیه مریم را به خاطر عفتش مىستاید، و ستایش مریم (ع) در قرآن کریم مکرر آمده، و شاید این به خاطر رفتار ناپسندى باشد که یهودیان نسبت به آن جناب روا داشته، و تهمتى باشد که ایشان به وى زدند، و قرآن کریم در حکایت آن مىفرماید: "و قولهم على مریم بهتانا عظیما" (1) و در سوره انبیاء هم نظیر این قصه آمده مىفرماید: "و التى احصنت فرجها فنفخنا فیها " (2) .
"و صدقت بکلمات ربها" ـ یعنى مریم کلمات پروردگار خود را که به قول بعضى (3) همان وحى انبیا باشد، تصدیق کرد. بعضى (4) دیگر گفتهاند: مراد از کلمات خداى تعالى در اینجا وعده و تهدید و امر و نهى خداست. ولى این وجه درست نیست، زیرا بنا بر این، دیگر احتیاج نبود نام کتب خدا را ببرد، چون کتب آسمانى همان وعده و وعید و امر و نهى است.
"و کتبه" ـ منظور از کتب خداى تعالى همان کتبى است که شرایع خداى تعالى در آن است، شرایعى که از آسمان نازل شده، مانند کتاب تورات و انجیل، و اصطلاح قرآن هم در کتب آسمانى همین است، و شاید منظور از تصدیق کلمات پروردگارش و تصدیق کتب خداى تعالى این باشد که مریم (ع) صدیقه بوده، همچنان که در آیه زیر فرموده: "ما المسیح بن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقة" (5) .
"و کانت من القانتین" ـ یعنى مریم از زمره مردمى بود که مطیع خدا و خاضع در برابر اویند، و دائما بر این حال هستند، و اگر مریم (ع) را با اینکه زن بود، فردى از قانتین خواند با اینکه کلمه مذکور جمع مذکر است، بدین جهت بود که بیشتر قانتین مردان هستند.
مؤید اینکه قنوت به این معنا است. این است که قنوت به همین معنا در آیهاى دیگر، در خصوص مریم (ع) آمده، آنجا که ملائکه به حکایت قرآن کریم مریم را ندا داده مىگویند: "یا مریم اقنتى لربک و اسجدى و ارکعى مع الراکعین" (6) .
ولى بعضى (7) از مفسرین احتمال دادهاند مراد از قانتین خصوص قوم و قبیله خود مریم باشد، چون آن جناب از خاندان و از بیتى به وجود آمد که عموما اهل صلاح و طاعت بودند.
ولى این احتمال بعید است، اولا به خاطر وجهى که قبلا ذکر کردیم، و ثانیا به خاطر اینکه آیه شریفه در مقام تعریض به دو تن از زنان رسول خدا (ص) است، و در چنین مقامى مناسب آن است که منظور از قانتین عموم اهل طاعت و خضوع براى خدا باشد.
در تفسیر برهان از شرف الدین نجفى، و او بدون ذکر سند از امام صادق (ع) روایت کرده که در شان نزول آیه شریفه "ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط..."فرموده: این مثل را خداى تعالى براى عایشه و حفصه زده، که علیه رسول خدا (ص) و در دشمنى با آن جناب دست به دست هم داده، سر او را فاش کردند (8) .
و در مجمع البیان از ابو موسى از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: از مردان، بسیارى به حد کمال رسیدند، ولى از زنان به جز چهار نفر به حد کمال نرسیدند، اول آسیه دختر مزاحم همسر فرعون، و دوم مریم دختر عمران، و سوم خدیجه دختر خویلد، و چهارم فاطمه دختر محمد (ص) بودند (9) .
و در الدر المنثور است که احمد و طبرانى و حاکم، (وى حدیث را صحیح دانسته)، از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: رسول خدا (ص) فرموده: افضل زنان اهل بهشت، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد (ص)، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون است، و در فضیلت او همین بس که خداى تعالى داستانش را در قرآن براى ما ذکر کرده که گفت: "رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة" (10) .
و در همان کتاب آمده که طبرانى از سعد بن جناده روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود : خداى تعالى مریم دختر عمران و همسر فرعون و خواهر موسى را در بهشت به ازدواج من در آورد (11) .
1) و بهتان بزرگى که به مریم زدند، سوره نساء، آیه .156
2) و به یاد آور زنى را که دامان خود را از آلودگى به بىعفتى پاک نگهداشت و ما از روح خود در او دمیدیم.سوره انبیاء، آیه .91
3و 4) روح المعانى، ج 28، ص .164
5) مسیح پسر مریم غیر از فرستادهاى نبود، فرستادهاى که قبل از او هم فرستادگانى بودند و مادرش صدیقه و راستگو بود.سوره مائده، آیه .75
6) اى مریم! براى پروردگارت قنوت و سجده کن، و با راکعان رکوع کن.سوره آل عمران، آیه .43
7) تفسیر قرطبى، ج 18، ص .204
8) تفسیر برهان، ج 4، ص .325
9) تفسیر مجمع البیان، ج 10 ، ص .320
10و 11) الدر المنثور، ج 6، ص .246
کتاب: ترجمه تفسیر المیزان، ج 19، ص 578
نویسنده: علامه طباطبایى
زن در آفرینش در بعد روحى و جسمى از همان گوهرى آفریده شده که مرد آفریده شده است و هر دو جنس در جوهر و ماهیت یکسان و یگانهاند و تمایز و فرقى در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست. قرآن به صراحت از این حقیقت پرده برمىدارد: یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها... اى مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحدى آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید و از آن دو زنان و مردان بسیارى پراکنده کرد، پروا دارید (نساء، 1)، هو الذى خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها او است آن کس که شما را از نفس واحدى آفرید و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد (اعراف، 189) . بنابراین زن در آفرینش از همان جوهر و گوهر مرد است و اندیشه یکسانى و یگانگى ماهوى زن و مرد، اندیشه قرآنى است که از آیات الاهى به روشنى به دست مىآید . تنها در این زمینه نظر دیگرى است که خلقت زن را از زائده خلقت مرد تصویر مىکند، لیکن در این نظر به برخى از حادیث استناد شده است که در حدیثى از امام صادق (ع) مردود شمرده شده است. زراره مىگوید: از امام صادق (ع) از آفرینش حوا سؤال شد که برخى مىگویند: خداوند حوا را از دنده پایین و چپ آدم آفرید، امام (ع) فرمود: خدا منزه و برتر است از این نسبت، آن کس که چنین مىگوید مىپندارد که خداوند قدرت نداشت براى آدم همسرى از غیر دندهاش بیافریند! علامه مجلسى مىگوید: «مشهور میان مورخان و مفسران اهل سنت این است که حوا از دنده آدم آفریده شده و به این معنا برخى از احادیث نیز دلالت دارد، لیکن این حدیث و احادیث دیگرى این موضوع را رد مىکند...» . آنچه محقق است و قرآن بدان اشاره دارد زن و مرد براى زندگى دنیا و نیز براى بقاء نسل بشر مکمل یکدیگر هستند، بدین صورت که ماده اولیه این محصول یا مصنوع از مرد است و اراده سازندگى آن از خداوند توانا ولى کارخانه آن یعنى دستگاه سازندگى انسان و زحمات بار آوردن آن در اختیار زن قرار دارد و جا دارد که براى حفظ و سلامت این کارخانه از دستبرد نامحرمان و خرابکاران، مقررات و دستورات لازمى هم صادر گردد.
آفرینش زن در ادیان الهى
در تمام مذاهب و ادیان الهى آمده است که زن و مرد از «نفس واحده» آفریده شدهاند. در عهد قدیم آمده است: «پس خدا موجودات را آفرید، لیکن براى آدم معاونى موافق وى یافت نشد و خداوند خوابى گران بر آدم مستولى گرداند تا بخفت پس یکى از دندههایش را گرفت و گوش در جایش پرکرد و خدا آن دنده را زنى بنا کرد و او را نزد آدم آورد.
زن در تاریخ و ملل گوناگون
زن را یک موجود ضعیف و ناچیز به شمار مىآوردند. به دختران ارث نمىدادند و بعضى او را از افراد بشر و انسانیت به شمار نمىآوردند، فقط زنان را براى خدمت به مردان و اطفاى شهوت جنسى براى مردها نگاه مىداشتند. مرد مىتوانست زنهاى متعدد بگیرد و یا طلاق بدهد . اگر زن مىمرد زن بگیرد ولى اگر شوهر مىمرد، زن حق ازدواج نداشت و از معاشرت در خارج هم ممنوع بود. در هند زن تابع شوهر بود و بعد از مردن او، دیگر حق ازدواج نداشت و باید با جسد شوهر سوزانده مىشد... و در ایام عادت ماهیانه نجس و پلید و لازم الاجتناب بود . زن در میان ملل قبل از اسلام حد وسط بین انسان و حیوان بود از او مانند انسان ضعیفى که باید به انسانهاى متوسط کمک بدهد استفاده مىشد. اعراب مشرک خشن، بىرحم متعصب دختران معصوم خود را زنده به گور مىکردند. تا وقتى که خورشید اسلام از پس ابرهاى تاریک عربستان طلوع نمود. پیغمبر اسلام (ص) پس از ارشاد کلمه توحید با اشاره پروردگار در قرآن اول کارى که کرد از این عادت شوم اعراب جلوگیرى نمود، حضرتش به زنان و دختران احترام مىگذاشت و با تمام عظمتش به زنهاى پیر سلام مىکرد و چنانکه شیعه و سنى نقل کردهاند، مکرر دست دخترش فاطمه سلام الله علیها را مىبوسید و مىفرمود: «فاطمة بضعة منى من آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذان الله» فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیت کند حقیقتا مرا اذیت کرده است و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.
منبع:
کتاب دایرة المعارف تشیع، ج 8، ص ۴۹۲در قرآن و متون روایی مأثور، آیات و احادیثی پیرامون فضیلت برپای داشتن فریضه نماز عیدین، وجود دارد که...
ادامه مطلب ...به نقل از حجت الاسلام رحیمیان :
گاهی به دلایلی ، با قرآن هایی که در کیف دستی داشتیم ، به محضر امام می رسیدیم . در دفعات اولیه ، بدون توجه ، قرآن را نیز همراه با چیزهای دیگر از کیف بیرون آورده و روی زمین می گذاشتیم ؛ اما یک بار که حضرت امام مراقب بودند ، فرمودند : « قرآن را روی زمین نگذارید ! » و بلافاصله دستشان را جلو آوردند و آن را گرفته و روی میزی که کنارشان بود گذاشتند . و بعد ما متوجه شدیم که چون حضرت امام روی کاناپه نشسته بودند و نمی خواستند که قرآن روی زمین و پایین تر از ایشان قرار بگیرد ، آن عمل را انجام دادند .
ابوحمزه ثمالی از یکی از امامین همامین ، روایت کرده است که : امیرالمومنین ( ع ) روزی خطاب به اصحاب خود فرمود : کدامیک از آیات کلام الله مجید نزد شما امیدوار کننده ترین است ؟ بعضی گفتند :
« همانا خداوند مشرک را نمی آمرزد و می آمرزد پایین تر از شرک را برای کسی بخواهد - - - سوره ی نساء ، آیه ی 48 »
حضرت فرمود : نیکو آیه است ، اما امیدوار کننده ترین آیات برای غفران و آمرزش معاصی نیست .
عده ای دیگر گفتند آیه ی : « و کسی که به کاری زشت بپردازد یا ستم بر خویشتن کند و سپس از خدا آمرزش خواهد ، بیابد خداوند را آمرزنده ی مهربان - - - سوره ی نساء ، آیه 110 »
حضرت فرمود : نیکو آیه است ، اما آیه ی مورد نظر نیست .
بعضی دیگر گفتند آیه « بگو ای بندگانم که با گناه با نفس خود اسراف می ورزید ، از رحمت خدا مایوس نباشید ، چون خداوند جمیع گناهان را می آمرزد . - - - سوره زمر آیه ی 53 »
حضرت فرمود : نیکو آیه است ، اما آیه ی مورد نظر نیست . آیا آیه ی دیگری نمی دانید که به نظر شما امیدوار کننده ترین آیات قرآن باشد ؟
اصحاب عرض کردند : نه یا امیرالمومنین ، به خدا سوگند چیزی در نزد ما نیست که بخوانیم .
امام فرمود : از حبیبم رسول خدا ( ص ) شنیدم که فرمود : « امیدوار کننده ترین آیه در قرآن این آیه ی شریفه است : و بپای دار نماز را هر دو سر روز و پاره هایی از شب . - - - سوره هود ، آیه ی 114 »
سپس پیامبر ( ص ) فرمود : « یا علی ، به خدایی که مرا بشیر و نذیر قرار داد و مبعوث به رسالت گردانید ، اگر یکی از شما به وضو قیام کند ، گناهان و معاصی او از اعضای بدنش فرو می ریزد تا وقتی که با صورت و قلب خود متوجه قبله شود ، از قبله و نمازش بر نگردد مگر آنکه جمیع گناهان او بریزد و هیچ گناهی بر صحیفه عملش باقی نماند همچون روزی که از مادر متولد شده باشد و هرگاه ما بین دو نماز گناهی از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزیده شود و از گناهان پاک گردد . »
آنگاه پیامبر نمازهای پنجگانه را که موجب آمرزش هستند ، شماره کرد و فرمود : « یا علی ، بدان که منزلت نمازهای پنجگانه برای امت من مانند نهری است که بر در ِ خانه ی یکی از شما باشد . اگر شخصی بدنش چرکین باشد و هر روز پنج بار در نهر شستشو کند آیا چیزی از آن چرکها باقی خواهد ماند ؟ سوگند به خدا ، نمازهای پنجگانه برای امتم چنین است که تمام گناهان را پاک می کند و تیرگی قلبشان را می برد . »
"و اذاسَئَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریب اُجیبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعان فَلیستَجیبُوالی وَ لیؤمِنُوا بی لَعَلَّهُم یرشُدُون"
[ای پیامبر!] هر گاه بندگان من از تو در مورد من سؤال کردند [بگو] من بسیار نزدیکم، هر گاه کسی مرا بخواند، اجابت میکنم پس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا راه راست یابند». (سوره بقره، آیه 186)مفسّر بزرگ قرآن علامه طباطبایی (ره) این آیه را یکی از زیباترین و لطیفترین آیات قرآن در زمینه دعا میداند.
اگر چه همه انسانها به هنگام بروز سختی و مشکلات به طور فطری خدا را میخوانند و از او کمک میجویند، لکن خداوند در برخی آیات قرآن کریم ضمن بیان دعای پیامبران و گروههای مختلف مردم، فرهنگ نیایش، آداب و شیوه گفتگوی با خود را به ما آموخته است .
رَبِّ اغْفِرْلى وَ هَبْ لى مُلْکاً لا یَنْبَغى لأَحَدٍ مِنْ بَعْدى إِنَّکَ أَنْتَ الوَهّابُ(1)؛ خداوندا، مرا بیامرز و حکومتى به من ببخش که شایسته هیچ کس پس از من نباشد، همانا تو بسیار عطا کنندهاى.
خداوند متعال هم خواسته او را برآورد و حکومتى بىنظیر به او عطا کرد. پس از گذشت هزاران سال هنوز هم داستان مُلک سلیمان بر سر زبانهاست و از آن به بزرگى و عظمت یاد مىشود.
پینوشت:
1- سوره ص/آیه 35.
منبع:
خانواده رکن اساسی جامعهی انسانی است و شرط پویایی و استواری آن، وجود روابط صحیح و پایدار میان همسران است. تحصیل معرفت به اینگونه روابط، نیازمند آشنایی هر یک از اعضا با وظایف و حقوق خویش است. قرآن کریم به عنوان عالیترین راهنمای حیات بشر، بهترین هدایتگر در این مسیر است. در نوشتار حاضر، با رجوع به رهنمودهای حکیمانهی این کتاب عظیم، راههای تحکیم روابط زن و شوهر در خانواده بررسی شده و ضمن معناشناسی خانواده و بیان اهمیت و ضرورت بحث، موضوعات ذیل تحلیل گردیده است: انگیزه تحکیم روابط در خانواده، عوامل مؤثر بر تحکیم روابط، ساختار خانواده آرمانی و اصول تحکیم خانواده در قرآن.
قرآن، خانواده، زوجیت، مودت، سکونت، تحکیم روابط، خانوادهی آرمانی، حسن معاشرت، همسر.
اهمیت پرداختن به موضوع «تحکیم خانواده»، ریشه در اهمیت نهاد خانواده دارد. نهاد مقدس خانواده، رکن بنیادین اجتماع بشری و محمل فرهنگهای گوناگون است تا آنجا که سعادت و شقاوت امتها، مرهون رشادت و ضلالت خانواده میباشد. اولین شـرط داشـتن جـامعهای سـالم و پـویا، سـلامت و پـایداری خانـواده اسـت. همهی دستاوردهای علمی و هنری بشر در سایهی خانوادههای سالم و امن پدید آمده است. علاوه بر این، کارایی و ارزش علم و هنر نیز در صورت برپایی خانواده است و بدون خانواده، نه تنها هویت انسانی بشر نابود میشود، بلکه همهی تلاشهای فردی و اجتماعی نیز در حقیقت بیثمر و نافرجام خواهد ماند. از این روست، ملتهایی که در آستانهی فروپاشی خانواده قرار گرفتهاند، درصدد حفظ این نهاد مهم برآمده و با خانوادههای جایگزین نظیر خانوادههای تک نفره، خانوادههای همجنس (زندگی هم جنس بازان) و شبیه به این ، با این بحران جدی مقابله میکنند؛ غافل از آنکه خانواده از نظر جامعهشناختی باید در هر شرایطی سه کارکرد اصلی خود را حفظ کند. «طبق نظریههای قدیمی که هنوز هم اعتبار دارند، خانواده سه وظیفهی عمده دارد: یکی مسائل جنسی است که در خانواده باید حل شود؛ دیگر فعالیت خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی و بالاخره پرورش کودکان است که از وظایف مهم خانواده به شمار میآید.» (فرجاد، 1363: ص20)
از نگاه ادیان به خصوص اسلام، کارکردهای متعالیتری از خانواده انتظار میرود. علاوه بر آن، برپایی و پویایی نهاد خانواده، شاخصهی اصلی یک اجتماع زنده و رو به توسعه است. یکی از مهمترین عوامل توسعه، توسعهی نیروی انسانی است. گرچه معیار نیروی انسانی در توسعه، عموماً با ارزیابی بازدهی و کارایی آن است، اما در یک تحلیل عمیق، کارآیی انسان نیز از خانواده تأمین میشود. چه خانوادهای که در آن متولد شده و به مرحله بازدهی میرسد و چه خانوادهای که تشکیل میدهد و به آن دلبسته و وابسته است؛ بنابراین سهم خانواده در بالابردن توسعه، سهمی اساسی و قابل توجه است؛ اما متأسفانه هنوز در شمار پارامترهای سنجش توسعه قرار نگرفته است.
پیوند زناشویی، امری غریزی و از نیازهای اولیه و اساسی انسان است و نیازی به آموزش و محرک خاص ندارد؛ اما تداوم این پیوند و داشتن روابطی صحیح که به پایداری خانواده منجر میشود، نیازمند آموزش و عنایتی ویژه از سوی متولیان و دلسوزان جامعه است.
قرآن کریم، به عنوان برترین نسخهی زندگی و عالیترین راهنمای بشر برای دستیابی به حیات طیبه، بخش عظیمی از آیات را به تنظیم و تعدیل روابط اعضای خانواده، حقوق و وظایف همسران و فرزندان اختصاص داده است. رجوع به این آیات الهی، میتواند انسان را جهت دستیابی به عالیترین راهکارها در تحکیم خانواده هدایت کند.
اهداف خانواده و اقتضای تأسیس آن ایجاب میکند که بانیان آن یعنی زن و شوهر، در تحکیم و پایداری این بنا، نهایت سعی خود را بکنند و با همان انگیزه که بر تشکیل آن اقدام کردند، بر دوام آن اصرار ورزند تا وحدت و پویایی این نهاد مقدس تا پایان حفظ شود. تأکیدات اخلاقی و سفارشات حقوقی کتاب مقدس قرآن و روایات گرانقدر ائمه طاهرین (ع)، برای تشکیل، تحکیم و تعالی خانواده، بیش از جوانب دیگر حیات بشری است؛ بلکه در یک نگاه کلی، تمامی احکام و دستورات اسلام به نوعی ناظر بر صیانت از خانواده است. بخشی از آن برای تزکیه و تطهیر فرد و بخشی پیرامون اصلاح جامعه و حفظ سلامت آن وضع شده است.
از این رو موضوع خانواده، به طور کلی در سه محور تشکیل، تحکیم و تعالی خانواده قابل بحث و بررسی است. نوشتار حاضر، عوامل تحکیم روابط اعضا در خانواده را در آیات قرآن کریم جستجو کرده است. ویژگی بحث آن است که صرفاً پیرامون جستجوی عوامل تحکیم بوده و از ورود به مباحث تخصصی فقهی و حقوقی خودداری کرده است؛ لکن بر حسب اقتضا به عاملیت آنها اشاره کرده است.
تاکنون تعاریف گوناگونی برای خانواده ارائه شده است که عموماً بر اساس دو نکته بیان گردیده؛ یکی ساختارهای موجود خانواده که تاریخ از آن یاد کرده است و دیگری انتظاراتی که از کارکرد خانواده بوده و هست.
ـ «خانواده متشکل از افرادی است که از طریق پیوند زناشویی، همخونی یا پذیرش فرزند با یکدیگر به عنوان زن، مادر، پدر، شوهر، برادر، خواهر و فرزند در ارتباط متقابل هستند؛ فرهنگ مشترک پدید میآورند و در واحد خاص زندگی میکنند.» (منصور قنادان، 1375: ص148)
ـ «خانواده همچون گروهی از افراد است که روابط آنان با یکدیگر بر اساس همخونی شکل میگیرد و نسبت به یکدیگر خویشاوند محسوب میشوند.» (همان)
ـ «خانواده گروهی از افراد است که از طریق خون، ازدواج یا فرزندخواندگی به هم پیوند خوردهاند و کارکرد اجتماعی اصلی آنها تولید مثل است.» (ساروخانی، 1370: ص135)
ـ سازمان ملل متحد (1994) نیز در آمار جمعیتی خود، خانواده را چنین تعریف میکند: «خانواده یا خانوار به گروه دو یا چند نفرهای اطلاق میشود که با هم زندگی میکنند؛ درآمد مشترک برای غذا و دیگر ضروریات زندگی دارند و از طریق خون، فرزندخواندگی یا ازدواج، با هم نسبت دارند. در یک خانواده ممکن است یک یا چند خانواده زندگی کنند، تمام خانوارها، هم خانواده نیستند.» (نجاریان، 1375: ص19)
اولین مفهوم مشترکی که از مجموعه تعاریف ذکر شده و دهها تعریف ارائه شدهی دیگر استنباط میشود، این است که خانواده پیوند عمیق و پایدار جسمی و روحی چند نفر برای زیستن در فضای واحد است. یعنی بدون تحقق این پیوند، خانواده معنایی ندارد؛ قوام این بنا به میزان پیوند اعضای آن بستگی دارد. بنابراین، جهت تعالی کارایی خانواده، لازم است بر تحکیم پیوند و روابط اعضای خانواده تأکید شود. فلذا، تحکیم روابط در خانواده از جمله مهمترین مسائل در سلامت و رشد فرد، همچنین پویایی و توسعه همه جانبه در جامعه است.
در ابتدا و قبل از ورود به بحث، لازم است به تبیین مفهومی عنوان بحث که گویای ساختار کلی مقاله است، پرداخته شود.
مقصود از تحکیم خانواده چیست؟ آیا منظور نگهداشتن بنایی هر قدر سست و ناپایدار صرفاً با حفظ نامی از آن است؟ آیا منظور، پایداری خانواده، به قیمت کوتاه آمدن یک طرف و پذیرش ظلم از سوی او و بیعدالتی از طرف مقابل است؟ آیا صرف اجتماع چند وابسته خونی یا سببی، زیر یک سقف با هرگونه روابطی هر قدر ظالمانه، با نادیده گرفتن حقوق و شخصیت انسانی یک نفر و زورگویی و یکهتازی دیگری، خانوادهای محکم خواهد بود؟ به طور قطع، سر پا بودن خانواده با تحکم از سوی یک فرد و بردباری از سر ناچاری و ترس از فروپاشی از سوی دیگری، استحکامی در پی نخواهد داشت و اگر در ظاهر پایدار بماند، از درون پوسیده و فرونشسته است.
مقصود از تحکیم خانواده، فراگیری اصل اعتدال میان همگان، حاکمیت اخلاق و حفظ حقوق همهی اعضاست. اگر هدف از برقراری زوجیت و تشکیل خانواده، به تعبیر قرآن، «به سکونت رسیدن اعضاست»[1]، لازم است که همهی رفتارها و تعاملات در راستای تحقق این هدف باشد و منظور از تحکیم، به کمال رساندن همین سکونت است که با کمترین ظلم، نامردی و تحقیر حتی یک عضو در خانواده، سازگار نیست.
پایداری خانواده در طول تاریخ و در پهنهی جغرافیای ملل، حاکی از انگیزه یا انگیزههایی برای حفظ روابط و پیوند میان اعضای آن است. تحلیل این پیوند، در خانوادههای مختلف با ساختارهای گوناگون، نمایانگر چند انگیزهی محدود میباشد. برخی روانشناسان معاصر، آدمی را دارای چند انگیزه اصلی و بنیادی میدانند. برخی دو غریزهی «صیانت ذات و غریزهی جنسی» را برمیشمارند. برخی «انگیزهی اجتماعی» را نیز به آن دو میافزایند و برخی چهار غریزهی «صیانت ذات، تغذیه، غریزهی جنسی و میل اجتماعی» را جزء این انگیزهها به حساب میآورند. (سیاسی، 1354: ج1، ص386) برخی که «میل جنسی» را محور تصمیمگیریها و تحرکات بشر میدانند، اعتقاد دارند که هدف اصلی تشکیل خانواده، شکل حقوقی و رسمی دادن به ارضای این غریزه است.
در پاسخ باید گفت: میل جنسی در تشکیل خانواده (ازدواج) انگیزهی مؤثر و اصلی است؛ اما در روابط و پایداری آن نقش انگیزه را نخواهد داشت و اگر عوامل دیگر به کمک آن نیایند، به تنهایی عاملی کافی نخواهد بود؛ زیرا منظور از تحکیم روابط، تداوم آن تا پایان همزیستی است. در حالیکه میل جنسی در طول زندگی شدت و ضعف دارد و در دوران پیری اصولاً نقشی نخواهد داشت؛ ولی روابط در بسیاری از خانوادهها در این دوران قویتر و پایدارتر است و برعکس در بسیاری از خانوادههای جوان که میل جنسی شدیدتری حاکم است، به لحاظ آنکه این میل در خارج از خانواده پاسخ داده میشود، سستی بیشتری مشاهده میشود.
پس «میل جنسی» در تحکیم روابط اعضای خانواده، نقش انگیزشی نداشته، بلکه عامل تقویت کننده است و به طراوت محیط و بالا بردن آستانهی تحمل کمک میکند؛ لذا نقش بسیار مهمی در خانواده دارد و همسران میتوانند از آن برای یک زندگی پایدار کمک بگیرند.
از میان انگیزههای متفاوت و فراوانی که برای برپایی خانواده و حفظ پیوند میان اعضا میتوان برشمرد، چند عامل عمده به نظر میرسد:
انسان برحسب فطرت، جمع طلب است و به طور طبیعی از انزوا و تنهایی گریزان است. به همین لحاظ تا قبل از تشکیل خانواده، به خانوادهای که در آن متولد شده، وابستگی شدید دارد و بعد از آن، در اولین فرصت مناسب، خود تشکیل خانواده میدهد و به آن وفادار میماند. همچنین، تعلقات انسان به محیط و افرادی که با آنها مأنوس شده، به طور فطری انسان را پایبند میکند؛ گرچه به ظاهر امری اکتسابی به نظر میرسد، اما جذبهای از درون است.
«خلق، عبارت از عادت، مروت، طبع و دین» است. (قرشی، 1382: ج2، ص293) غزالی نیز اخلاق را عبارت از «اصلاح و پیراستن قوای سهگانه تفکر، شهوت و غضب» میداند. وی معتقد است، اخلاق، هیئتی رسوخ یافته در نفس است که باعث میشود انسان با سهولت، آسانی و بدون تأمل و اندیشه رفتار نماید. این حالت، زمینهی صدور افعال پسندیده و نیکو و دوری از افعال زشت و ناپسند است. (رک. غزالی، 1374: ص330)
با رجوع به این دو تعریف و دیگر تعاریف اخلاق، مشخص میشود که رابطهی اخلاق و خانواده، رابطهای کاملاً مستقیم و الزامی است؛ زیرا جز در محیط امن و سازندهی خانواده، انسان هرگز قادر به کسب آگاهی، کمال و رفع نواقص از نفس و رفتار خود نمیباشد. بنابراین، انسان که جویای کمال و گریزان از ضعف و نقص است، طالب حضور در خانواده و تحکیم روابط اعضای آن میباشد. به طور کلی، استواری و محکم بودن خانوادهها، حاصل پایبندیهای اخلاقی اعضای آن و پرهیز از کجخلقی و فساد است؛ حتی در میان خانوادههایی که چندان پایبند به احکام الهی نمیباشند. همچنین بسیاری از سنتهای پسندیده میان اقوام مختلف ، جهت عمل به همین اخلاقیات است. بنابراین، یکی از راههای حفظ خانواده بها دادن به این سنتهاست.
نقش ادیان و شرایع مختلف در ساماندهی و هدایت زندگی بشر، به خصوص در روابط اجتماعی، نقشی اساسی، قابل اعتماد و پایدار بوده است. شرایع آسمانی با تعیین ضوابط و آییننامههای رفتاری، علاوه بر تصحیح روابط انسانی، بشر را مؤدب به آداب درست اجتماعی و خانوادگی کرده و از انسان غارنشین بیهویت، امتهای بزرگ انبیای الهی را ساخته است. همهی ادیان الهی بدون استثنا، شامل احکام دقیقی برای تنظیم روابط خانوادهاند. این احکام در شکل اصلیشان و به دور از تحریف، به دلیل آنکه بر اساس فطرت وضع گردیدهاند، ضامن سلامت و صلح در خانوادهاند. به همین دلیل، خانواده در میان اقوام مؤمن، استوارتر بوده و میزان طلاق در آن، بسیار کمتر از اقوام غیرمقید است. بر این اساس، شریعت همواره به منزلهی یک معلم و مراقب در خانواده نقشی مؤثر را ایفا کرده است.
در تمامی شرایع آسمانی، محبتورزیدن، مدارای همسران با یکدیگر، خوشرفتاری و خوشکلامی در خانواده، رعایت حقوق یکدیگر، رسیدگی به کودکان، احترام به بزرگان و حمایت از بیماران، عبادت محسوب میشود و امری مقدس است. مؤمنین به انگیزهی اطاعت از حق و جلب رضای خدا، سعی در کنترل رفتار خویش و صبوری در برابر ناملایمات زندگی دارند. البته این اطاعت، هم از سوی زن و هم از سوی مرد، پسندیده است؛ در غیر این صورت، یکسویه بودن آن، بنای ظلم در خانواده خواهد بود. این انگیزه (شریعت) تاکنون قویترین انگیزه در تحکیم روابط خانواده بوده است. تعالی معرفت دینی و مؤدب شدن به آداب الهی، با پایداری خانواده نسبتی مستقیم دارد. چنانچه دولتها با کمک مراجع دینی، سطح آگاهی و پایبندی خانوادهها را به تقیدات دینی بالا ببرند، به طور قطع از میزان اختلافات کاسته و بنای خانواده استوارتر خواهد شد. اکنون برخی از جوامع غربی که فروپاشی خانواده را بزرگترین معضل اجتماعی اعلام کردهاند، برای بازسازی خانواده دست به دامان کلیسا و دعوت جوانان به مذهب شدهاند.
علاوه بر سه انگیزهی فوق، عواملی چون تأمین اقتصادی، کسب حیثیت اجتماعی، ادامه نسل و حفظ هویت نیز میتوانند در شمار انگیزههای تحکیم روابط شمرده شوند؛ ولیکن به طور معمول کارکرد خانواده محسوب میشوند.
تحکیم روابط خانواده، به دو دسته عوامل برون خانوادگی و درون خانوادگی بستگی دارد:
این عوامل به طور کلی در سه محدودهی فرهنگ و محیط اجتماعی، اقتصاد جامعه و خانوادههای ماقبل خلاصه میشود.
روابط انسان، انعکاس آموختههای پیرامونی اوست. فرهنگ و نحوهی زیست هر فرد، از اولین عوامل مؤثر در روابط او میباشد. به طوریکه از رفتار یک جامعه میتوان وضعیت فرهنگی و محیط رشد مردم آن را ارزیابی کرد. از این روست که هنجارهای رفتاری در اقوام و ملیتهای مختلف، متفاوت است. روابط اعضا در خانواده نیز، متأثر از ادبیات محیط و آموختههای غیرمستقیمی است که از اطراف دریافت میشود. صبوری، مدارا، حفظ عفت، پایبندی به خانواده و همسر یا برعکس پرخاشگری، عدم سازش، طغیانگری و بیبندوباری از ویژگیهایی است که خانوادهها تا حدود زیادی از محیط خود میآموزند. بنابراین، یکی از عوامل مؤثر در تحکیم روابط خانواده، داشتن محیطی سالم و هدایتگر است. تأکید اسلام بر طهارت محیط، حفظ حدود الهی در جامعه و صیانت از فرهنگ اجتماعی از طریق امر به معروف و نهی از منکر، همه به دلیل تأثیر قهری مفاسد بر فرد و خانواده است. این نکتهی مهم از آیهی کریمهی «کنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر...» (آلعمران، 110) به دست میآید که خداوند امت مسلمان را به شرط امر به معروف و نهی از منکر، بهترین امت مینامد؛ زیرا اصلاح محیط، از وظایف واجب مسلمین است.
از دیگر عوامل پیرامونی مؤثر در روابط خانواده، اقتصاد کلان در جامعه است. از آنجا که میزان درآمد خانواده و رفاه نسبی مردم، متأثر از اقتصاد عمومی است، همهی شئون خانواده، تحت تأثیر این جریان خواهد بود. اقتصاد ضعیف، خانوادههای فقیر درپی خواهد داشت و روابط در خانوادهی فقیر با خانوادهی بینیاز متفاوت است. در چنین خانوادههایی، تلاش پدر به تنهایی جوابگو نیست؛ مادر مجبور به کار در خارج از منزل است و گاه فرزندان نیز وارد بازار کار میشوند. این تلاش همگانی، اگر همراه با فرهنگ اشتغال جمعی نباشد و مادران و پدران نسبت به تنظیم روابط عاطفی با یکدیگر و فرزندان توجه نداشته باشند و درصدد جبران برنیایند، در فرهنگ روابط اعضا مؤثر خواهد افتاد و در خانواده ایجاد فاصله و تنهایی خواهد کرد. این نکته، از مسائل مهم مورد ابتلای مادران شاغل در سراسر جهان است؛ زیرا اشتغال مادران و جدایی آنان از کودکان در سنین مختلف از عواملی است که به انحای مختلف در روان کودک و تعادل رفتاری وی مؤثر میباشد. از دیدگاه بسیاری، سپردن کودکان به سازمانهای خاص، آن هم در زمانیکه کودک بیشترین نیاز را به مادر دارد، موجبات بروز نابسامانیهای روانی خاصی را در بزرگسالی فراهم میآورد. (ساروخانی، 1370: ص172) لذا این مسأله، از موضوعات مهم روانشناختی و جامعهشناختی خانواده، در دهههای اخیر است. عدم حضور مادر در مدت زمان طولانی، به تنظیم روابط و ادارهی منزل لطمه میزند و در انهدام خانواده بیتأثیرنمی باشد. «هر قدر اقتصاد و زندگی خانوادگی توسط زنان بیشتر اداره شود، قدرت اجتماعی آنها نیز در خانواده بیشتر خواهد شد و اشتغال در کار خارج از خانه، در چگونگی روابط عاطفی آنها با اعضای خانواده اثر میگذارد و هر قدر نظام جدید خانواده تغییر شکل پیدا میکند، روابط عاطفی ضعیفتر میشود.» (فرجاد، 1363: ص15)
اما اقتصاد در روابط خانوادههای غنی نیز، به گونهای دیگر تأثیرگذار است. در ایـن قشر نیـز اگـر داشتن ثروت و امکانات رفاهی فراوان، همراه با فرهنگسازی نباشد و به فرهنگ صحیح مصرف توجه نشود، سرگرمی افراد به تأمین خواستههای متنوع و متلون خود در داخل و خارج از منزل، موجبات ازهمگسیختگی روابط را فراهم میآورد؛ زیرا ناخواسته از لحظات همنشینی، همزیستی و همکلامی کمتر شده و از وابستگیهای عاطفی ـ روانی نیز کاسته میشود.
نتیجه آنکه اوضاع اقتصادی جامعه، در تنظیم و تعدیل روابط خانواده مؤثر است. چنانچه خانوادهها از حیث درآمد، پاسخگوی نیازهای خویش باشند و فرهنگ صحیح روابط را آموخته باشند و بکارگیرند، فرصت رفع نیازهای روحی ـ عاطفی خود را در خانواده پیدا خواهند کرد که به تحکیم روابط آنان خواهد انجامید.
در خانوادههای شرقی، از جمله ایرانی، خانوادهی جدید از خانوادههای ماقبل (والدین زن و مرد) بریده نمیشود و همیشه یک وابستگی عاطفی و امدادی با آنان را حفظ میکند. پدران و مادران هم، چندان رضایتی در استقلال کامل زوج جوان ندارند. از این رو، گاه با دخالتهای دلسوزانهی خود زمینهی اختلاف میان زوج جوان را فراهم میآورند. این ارتباطات گرچه از حیث روانی مطلوب است، اما چنانچه به افراط کشیده شود، مخرب خواهد بود. تفریط در این روابط هم آسیب زننده است. زیرا زوجهای جوان تا مدتها پس از ازدواج، نیازمند راهنمایی و توجه والدینشان میباشند و حذف حضور بزرگان به طور مطلق در تحکیم روابط اولیه زوجین، تأثیر منفی دارد. در تربیت فرزندان و رابطهی والدین جدید با آنان نیز، حضور خانوادههای ماقبل به عنوان مادربزرگ و پدربزرگ مفید است؛ البته حضوری معتدل، به نحوی که به نقش والدین اصلی لطمه نزند. حضور بزرگان در خانواده، در تحکیم روابط همسران و رابطهی آنان با فرزندان مؤثر است و در بسیاری از مواقع، از سردی روابط و پراکندگی اعضا ممانعت میکند. به همین سبب خانوادههای گسترده در گذشته و حال، از بسیاری آسیبهای خانوادگی در امان بوده و هستند و میزان طلاق در آنان بسیار پایین است.
اسلام بر ادامهی رابطه فرزندان با خانوادههای ماقبل تأکید دارد و آن را مایهی برکت میداند. احترام به والدین، سرپرستی و نگهداری بزرگسالان و تأمین آنها و همچنین وجوب نفقه پدر، مادر، مادربزرگ و پدربزرگ از سفارشات اکید در روایات ائمه (ع) است.
خداوند در قرآن کریم، تکریم والدین را در چندین مورد توصیه میکند:
1ـ احسان به پدر و مادر، وصیت خداوند است. «و وصینا الانسان بوالدیه حسناً.» (عنکبوت، 8 ؛ احقاف، 15)
2ـ بعد از شکر خداوند، والدین را شکرگزاری کنید. «و وصینا الانسان بوالدیه... ان اشکرلی و لوالدیک و الی المصیر.» (لقمان، 14)
3ـ احسان به پدر و مادر، سفارش خداوند بعد از سفارش به پرستش خود است. «واذ اخذنا میثاق بنیاسرائیل لاتعبدون الاّ الله و بالوالدین احساناً و ذیالقربی...» (بقره، 83)
روشن است که احسان مرتبهای بالاتر از احترام و اطاعت است. در مکتب اسلام، احترام به هر بزرگتری وظیفه است و اطاعت از هرکس که به انسان خدمتی کرده، از ادب و اخلاق شمرده میشود، اما والدین جایگاه احسان را دارند، نه فقط احترام و اطاعت را.
4ـ اطاعت از والدین مگر در امر به شرک. «و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم، فلا تطعهما» (عنکبوت، 8)، «اگر والدین بکوشند تا به من (خداوند) از روی جهل شرکورزی، از امر آنها اطاعت مکن.»
عوامل درون خانوادگی، در تحکیم روابط بسیار متعدد است. چنانکه به طور مبسوط خواهد آمد، تفکیک امور حقوقی و اخلاقی در خانواده، بسیار مشکل است؛ زیرا همهی رفتارها و برخوردها در روابط اعضا نقش دارد. خانواده، حقوقیترین و حساسترین فضای اجتماعی است. در این مجموعه، روابط باید پایدار و دائمی باقی بماند. بنابراین، هیچ امری نباید موجب تضعیف آن شود. در یک دستهبندی کلی میتوان عوامل مؤثر بر تحکیم روابط در درون خانواده را چنین برشمرد:
درک موقعیت و جایگاه خانواده از سوی اعضا، اولین گام در تنظیم روابط است. هر یک از افراد باید به هدف اصلی خانواده که سکونت اهل آن است، توجه داشته باشد و در جهت تأمین آن تلاش کند و خواستهها و توقعات خود را به سمت آن هدف سوق دهد.
نگاه قرآن به خانواده، نگاه به چند نفر که قصد همزیستی زیر یک سقف را دارند، نیست. قرآن، خانواده را نظامی جامع و در مسیر کمال میبیند و بالقوه آن را یک مجموعهی متعالی برای تأمین اهدافی مقدس میانگارد که برای به فضیلت رساندن آن برنامهریزی میکند و جایگاه حقوقی و وظایف افراد را با این ویژگی تعیین مینماید.
آیات ذیل به این ویژگی خانواده مؤمن اشاره دارد:
ـ «والذین یقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماماً» (فرقان، 74) «و کسانیاند که میگویند، پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایهی روشنی چشمان ]ما[ باشد و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان.»
خداوند در سوره فرقان، دوازده ویژگی برای عبادالرحمن نام میبرد. در یازدهمین ویژگی، به توجه خاص مؤمنین به خانواده و فرزندان اشاره مینماید. بر طبق آیهی مبارکه، آنها تنها به ابراز احساسات اکتفا نمیکنند، بلکه برای خانواده خویش دعا میکنند. «بدیهی است که منظور این نیست که تنها در گوشهای بنشینند و دعا کنند؛ بلکه دعا دلیل شوق و عشق درونیشان به این امر است و رمز تلاش و کوشش. مسلماً چنین افرادی آنچه در توان دارند، در تربیت فرزندان و همسران و آشنایی آنها به اصول و فروع اسلام و راههای حق و عدالت، فروگذار نمیکنند...» (مکارم شیرازی، 1368: ج15، ص167) و در پایان آیه که میفرماید: «و اجعلنا للمتقین اماماً»، دعایی بسیار متعالی برای جمع خانواده میکند و نمیفرماید: «واجعلنی للمتقین اماماً» و امامت و رهبری امت را برای خود و اهل بیت خود میخواهد. به طور مسلم، این دعا خودسازی و آمادگی آنان برای الگو شدن در میان امت را میطلبد. در حقیقت، یک مؤمن با یک برنامهی دراز مدت، خود و خانواده خود را تربیت میکند تا به عالیترین مرتبه از بندگی یعنی جایگاه عبادالرحمن ـ مؤمنین ممتاز ـ دست یابند.
ـ «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً، حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتی اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنة قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علیّ و علی والدیّ و ان اعمل صالحاً ترضیه و أصلح لی فی ذریّتی انّی تبت الیک و انّی من المسلمین.» (احقاف، 15)
آیهی فوق، رابطهی سه نسل با یکدیگر را بیان میکند. خداوند انسان را به احسان والدین سفارش میکند و برای توجه دادن به فرزند، رنج مادر در سالهای حمل، زایمان و شیر دادن (سیماه) را یادآور میشود تا اینکه نسل دوم به سن 40 سالگی یعنی به سن کمال میرسد و از خداوند توفیق شکر نعمتهای الهی نسبت به خود و والدینش را میخواهد و برای فرزندانش ـ نسل سوم ـ دعا میکند که صالح باشند و مورد رضای خالق قرار گیرند. تربیت جامع قرآنی، در این آیه مشهود است. طبق آیهی مبارکه، مسلمان باید خود، ریشه خود و نسل بعد از خود را به خداوند وصل کند و از او برای اصلاح همگان کمک بطلبد. این جامعهی مطلوب قرآنی است که در آن پیوستگی نسلها با محوریت عبودیت و خداجویی حفظ میشود و هرکس با رشتهی محبت و وفا، به دو نسل قبل و بعد خود وابسته میشود.
حضرت امام سجاد (ع) در دعایی که به یکی از دوستان خود تعلیم داد، فرمود: «ربّ لاتذرنی فرداً و انت خیرالوارثین، و اجعل لی من لدنک ولیاً یرثنی فی حیاتی و یستغفرلی بعد موتی واجعله لی خلقاً سویاً و لاتجعل للشیطان فیه نصیباً، اللهم انی استغفرک و اتوب الیک، انک انت الغفور الرحیم» (مجلسی، 1364: ج 8 ، ص544)، «پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانی. برای من از جانب خود فرزندی قرار ده که در زندگی وارث من باشد و بعد از مرگم، برایم طلب آمرزش کند و او را از نظر خلقت، سالم و هماهنگ گردان و برای شیطان، در او بهرهای قرار مده. خدایا! از تو طلب آمرزش میکنم و به درگاهت توبه مینمایم که تو آمرزنده و رحیمی.»
در این دعا نیز، مؤمن برای خود و وارثانش از خداوند مغفرت، خلقت نیکو، دوری از شیطان و زیبایی ظاهر و باطن طلب میکند. ضروری است که اهل خانه به این پیوستگی عاطفی و الهی توجه داشته باشند و خود را در خدمت اعضا بدانند، نه طلبکار از آنان و چنانکه اشاره شد، خدمت به دیگران، دعا در حق آنان و رعایت اخلاقیات را وظیفهی خود و حق آنان دانسته، نه لطف و مرحمت نسبت به آنها. حاکمیت این فرهنگ قرآنی، بهطور مسلّم در تحکیم و تحسین روابط خانواده مؤثر خواهد بود.
خانواده، جامعهی کوچکی است که نیازمند مدیریت است. بهترین نمود مدیریت خانواده، در تثبیت نقشهاست. زن و مرد مسلمان، در سایهی ازدواج، پیمان وحدت بستهاند و دست بیعت بر ایجاد محیطی سرشار از تفاهم و رشد دادهاند. آنها بنیانگذار یک خانواده و یک نسل انسانی هستند. لازمهی دستیابی به این هدف مقدس، آن است که در یک نظام صحیح، موقعیت هر فرد طراحی و تعیین شود و بپذیرد که نسبت به دیگری حقوقی دارد و در قبال آن وظایفی را متعهد میشود. مرد همسر و پدر خانواده است و حق همسری و پدری دارد؛ پس باید حقوق او در جایگاهش رعایت شود و زن نیز همسر و مادر خانواده است و باید حقوق او نیز در هر دو جایگاه محفوظ باشد. در این میان، انتظارات افراد از یکدیگر برحسب نقشها تعدیل میشود. فرزندان باید پدر را در جایگاه پدری باور کنند؛ نه خدمتگزار و بانک خانواده و مادر را نیز در جایگاه مادری باور کنند؛ نه خدمهای با محبت و سختکوش. همسران نیز باید موقعیت یکدیگر را در نظر داشته باشند. البته همکاری و کمک به دیگری در خانواده، به معنای تزلزل یا جابجایی نقشها نیست و اختلاف سلیقه هم امری پذیرفته است. در خانواده قرآنی، پدرسالاری، مادرسالاری یا فرزندسالاری معنا ندارد. همه تابع حقاند و عدالت.
گاه زوجین به نحوی در نقش خانوادگی خود فرو میروند که خود را فراموش میکنند. مادر فقط مادر است برای فرزندان و همسر است برای شوهرش و حقوق خویش را از یاد برده است یا پدر تنها در فکر ایفای نقش پدری و همسری است و کاملاً از نیازهای خود غافل مانده است؛ در حالیکه هر دو باید بدانند که زمانی یک کانون فعال و پویا خواهند داشت که هویت شخصی آنها به طور کامل حفظ شود. شناخت حقوق و وظایف در رشد و تعالی همسران و ایفای مسئولیتشان نسبت به غیر، بسیار مؤثر است. بنابراین، زن و مرد باید علاوه بر اهتمام به نقشهای خویش، تأمین خواستها و نیازهای خود را نیز جزو عوامل تحکیم و تعالیبخش خانواده قلمداد کنند. عبادت، کسب کمالات معنوی و اجتماعی، سلامتی جسمانی و روانی، داشتن روابط دوستانه و اجتماعی در حد لزوم، تفریح، ورزش، سفر، ارتباط منطقی با خانواده و نزدیکان و...، همه باید در دستور کار زن و مرد به طور منظم و مثمر ثمر وجود داشته باشد. نادیده گرفتن این نیازها به بهانهی مخدوش شدن مسئولیتها، نه تنها معقول نیست، بلکه یک نوع کاستی در خانواده است و در دراز مدت بر روابط خانواده اثر سوء دارد. چنانکه در موارد زیادی شاهد خسته شدن زن و رها کردن همه نقشها در سنین بالا یا شاهد مردان پشیمانی که در اواخر عمر به گذشته خود معترضند، بودهایم؛ زیرا خود را فنا شده میبینند و معمولاً ناسپاسی فرزندان، آنها را به دلسردی و ناامیدی می رساند . در مسیر زندگی، همسران باید یکدیگر را از هر حیث یاری دهند؛ از جمله در حفظ هویت شخصی همسر خود تلاش کنند و ایجاد مانع نکنند و بدانند که اگر هر کدام مانع تحصیل کمالات دیگری شود، مسئولیت همهی شروری که در اثر جهل از فرد مقابل سر بزند یا خیراتی که باید در اثر کمالش بنا شود و نشود، بر عهده زوج یا زوجهی مقصر است؛ زیرا مخالفت با تلاش و عمل صالح هر فرد، دور کردن وی از حیات حقیقیاش و باز ماندن از پاداش اخروی است. زن و مرد باید یکدیگر را در رساندن به این حیات طیبه یاری دهند و مانع راه یکدیگر نباشند تا از این طریق علاوه بر انجام تکالیف الهی، در اجر اخروی آن شریک باشند و خانواده را به هدف اصلی آن نزدیک کنند و به انگیزه و شادابی اهل خانه، در داشتن یک خانوادهی متکامل و الهی بیفزایند.
خانه با هر محیط دیگر متفاوت است و خانواده متمایز از هر جمع دیگری است. خانه، مسکن و مأمن اهل آن است و هیچ عاملی نباید امنیت و سکونت آن را آشفته سازد. زن و مرد بیش از هر وظیفهی دیگر، مسئول ایجاد و حفظ این امنیت و آرامشاند و هیچ کس جز آن دو توان این مهم را ندارد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز این تکلیف را از زن و مرد به طور یکسان خواسته است. به موجب ماده 1104 قانون اساسی، «زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یکدیگر معاضدت نمایند.» این حکم قانونی، تکلیف الهی یک خانوادهی مسلمان است؛ یعنی اطاعت از آن عبادت حق است و اجر اخروی دارد و ترک آن مخالفت با حکم الهی است.
اما برای ایفای این نقش مهم از سوی زن و مرد، «اخلاق» مهمترین نقش را دارد. زیبایی، مال، عنوان اجتماعی، مدرک تحصیلی، مکانت خانوادگی، وجود فرزند و هیچ عامل دیگری خارج از دایرهی اخلاق، مؤثر نخواهد بود. حتی قوانین حقوقی که تعیین کننده حد و مرزهای وظایف و حقوق زن و مرد است، در این امر تأثیر معکوس دارد.
«در این رابطه، سخن از عواطف انسانی، عشق، صمیمیت و وفاداری است و حقوق برای حکومت کردن بر آنها ناتوان است. به زور اجرائیه دادگاه، نه مرد را میتوان به حسن معاشرت با زن واداشت و نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداری به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوی تنها اخلاق حکومت میکند و حقوق ناگزیر است که به جای تکیه بر قدرت دولت، دست نیاز به سوی اخلاق و عادات اجتماعی دراز کند. درست است که حقوق نیز برای زن و شوهر تکالیف ویژهای معین کرده است، ولی مصادیق این تکالیف نیز نوعی الزام اخلاقی است!» (کاتوزیان، 1382: ج1، ص212)
زن و مرد باید این ادبیات رفتاری را که ویژهی خانواده است، بیاموزند. مقدمهی واجب بر مکلف واجب است. پس اگر رعایت حقوق همسر، حسن معاشرت، تمکین زن، تربیت فرزند و...، از تکالیف همسران است، مقدمهی آن که آشنایی دقیق وظایف است، نیز به طور قطع واجب میباشد. بنابراین بر جامعه و حکومت اسلامی نیز فراهم کردن زمینهی ایـن آگاهی واجـب میباشد. در این جا لازم است به دو بحث اساسی در تعهدات حقوقی و اخلاقی خانواده اشاره شود:
خداوند متعال در آیهی «الرجال قوامون علی النساء» با نسبت دادن قوامیت به مردان، فصل حقوقی وسیعی را در کانون خانواده میگشاید و تکلیف سنگینی بر دوش مردان بار میکند. در تفسیر این معنا، دو محور مورد بحث است: یکی وظایفی که طبق آیهی مربوطه برای مردان تعیین میشود و دیگری، جایگاه و موقعیتی که مرد بر حسب این وظیفه در خانه کسب میکند و محدودهی ولایت و اختیارات اوست.
در محور اول اختلافی وجود ندارد و همگان مرد را موظف به انجام اموری چون تأمین نفقهی خانواده، مراقبت و حمایت همهجانبه از خانواده میدانند؛ اما در محور دوم، اختلافاتی که ناشی از تعبیر مفسرین از کلمهی «قوام» است، وجود دارد. آیهی کریمه، با دو عبارت «بما فضل الله بعضهم علی بعض» و «بما انفقوا من اموالهم»، تقریباً دو دلیل یا دو مصلحت برای قوامیت مرد ذکر میکند. با این وجود، تفسیر این دو عبارت و برداشتهای دیگر از آیه، زمینهی تعابیر چندگانهای را فراهم میکند که ذیل تفسیر آیه در منابع ذکر شده است. اما نتیجه اختلافات و مباحث در مجموع آن است که صاحبنظران در «قوامیت مردان در خانواده» در دو امر اشتراک نظر دارند:
1ـ قوامیت مرد، در حد وظیفهمندی او در خانواده است. یعنی ریاست خانواده، در حد فراهم آوردن زمینهی حفظ و تعالی آن بر حسب مصلحت خانواده است و به هیچ وجه، تحکم، زورگویی و قلدری را برای او تجویز نمیکند. در حقیقت، حاکمیت یا حکومت و ریاست مرد را میپذیرد، اما تحکم و دیکتاتوری وی را خیر.
2ـ گرچه برخی برتری جسمی یا حتی عقلی مردان را ملاک مکلف شدن آنان از جانب خداوند در امر ریاست خانواده میدانند، اما هیچ یک این برتری را به معنای برتری حقیقی، یعنی افضلیت ذاتی مرد نزد خداوند و مأجور بودن بیش از زن را قبول ندارند.
اگر طبق آیهی قرآن، «قوامیت» در خانواده به مرد سپرده میشود، این مسئولیت تفسیری شخصی یا تاریخی را بر نمیتابد تا حاکمیت مرد بر خانواده، طبق سلیقهی فردی صورت گیرد؛ بلکه این ریاست صرفاً سمتی است که وظایف بسیار مهمی را بر عهدهی مرد میگذارد. اولین وظیفهی مرد، برپایی و رعایت اصل معروف در خانواده است؛ یعنی قبل از آنکه مردان مسئولیت قوامیت بر زنان را بپذیرند، مأمور به فرمان «قل امر ربی بالقسط» (اعراف، 21) و «کونوا قوامین بالقسط» (نساء، 34) میباشند و مهم آن است که برپایی قسط در خانواده توسط مردان، حداقل وظیفه آنان در برقراری روابط در خانواده خواهد بود و باید آن را تا حد متعالی از «حسن معاشرت»، تعالی بخشند. «این مدیریت، فخر معنوی نیست، بلکه یک کار اجرایی است و اینچنین نیست که آنکس که رئیس یا مسئول شد و قیم و قوام شد، به خدا نزدیکتر باشد؛ آن فقط یک مسئولیت اجرایی است.» (جوادی آملی، 1369: ص367)
«سپردن این وظیفه به مردان، نه به دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانی آنهاست و نه به سبب امتیاز آنها در جهان دیگر؛ زیرا آن صرفاً بستگی به تقوا و پرهیزگاری دارد. همانطور که شخصیت انسانی یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبههای مختلفی بالاتر باشد؛ اما رئیس برای سرپرستی کاری که به او محول شده، از معاون شایستهتر است.» (مکارم شیرازی، 1368: ج3، ص413) «بنابراین، اگر اسلام به زن دستور تمکین و به مرد اختیار سرپرستی میدهد، تنها بیان وظیفه است و هیچیک نه معیار فضیلت است، نه موجب نقص... نظام آفرینش استعدادهای متقابل و متخالف میطلبد و این تفاوت هم، برای تسخیر دو جانبه و متقابل است، نه تسخیر یک جانبه و این تسخیر نشانه فضیلت نیست، بلکه معیار فضیلت در چیز دیگر است که آن تقرب الی الله است.» (همان، ص365)
در اینجا با پرهیز از بحثهای اجتماعی پیرامون این موضوع، این نکته قابل ذکر است که در هر صورت زندگی انسان باید در یک چارچوب مدون و مشخص، با تعیین دقیق وظایف، حدود، تکالیف و اختیارات اداره شود. در محدودهی خانواده که کوچکترین واحد جامعه است، باید بر حسب استعداد، روحیات و ظرفیت افراد، تقسیم وظایف شود. خداوند این تقسیمبندی را در خانواده با واگذاری ریاست آن به مرد و تمکین به زن قائل شده است که گرچه به ظاهر جانب مردان را گرفته است، لکن در یک نظام جامع حقوقی، با ملاحظه همهی جوانب و نتیجه نهایی، عدالت به طور دقیق رعایت شده است؛ به شرط آن که مرد و زن در محدودهی الهی گام بردارند.
خانواده محفلی است روحانی که اگر همهی اعضا موظف به وظایف خود و متعهد بر رعایت حقوق دیگران باشند، به تجلیگاه ارادهی حق، مظهر یگانگی و توحید عملی تبدیل خواهد شد. حسن معاشرت مرد با زن، تمکین و مدارای زن، تربیت فرزندان، اطاعت فرزندان و...، همان هدف کلی از خلقت «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (ذاریات، 56) را در این فضای ملکوتی محقق خواهد کرد. زن در این محیط است که میتواند در سایهی جهاد اکبر (جهاد المرأه، حسن التبعل)، زمینه تعالی خود ، تربیت فرزندان و نسلهای توحیدی را فراهم آورد.
ویل دورانت میگوید: «در میان جنگها و ماشینها چنان غرق شدهایم که از درک این حقیقت بیخبر ماندهایم که در زندگی، واقعیت اساسی، صنعت و سیاست نیست؛ بلکه مناسبات انسانی و همکاری افراد خانه از زن و شوهر ،پدر و مادر و فرزندان است.»
در حکمت عملی نیـز، تدبیر منزل را بـر سیاست مدن مقدم میدانند و البته تهذیب اخلاق بر تدبیر منزل نیز مقدم است. در حکمت عملی، اول فردی را مهذب میسازند تا خانوادهای بنا کند و خانوادههای تدبیر یافته و سامان گرفته، جامعهای زنده و سالم بسازند.
از ویژگیهای انسان، تمایل و نیاز او به معاشرت است و از معاشرت، جز محبت دیدن و محبت ورزیدن انتظار ندارد؛ چرا که خلقت انسان بر اساس عشق و محبت بوده و همین بهترین انگیزهی او در هر گونه تلاشی است. گرچه انسان عموماً در تشخیص عشق حقیقی به بیراهه میرود، اما عشقهای صوری و حتی باطل هم این خاصیت را دارند که انسان را به تکاپو وا دارند و امیدوار و مجذوب کنند.
خداوند، رفتارها و برخوردهای صحیح انسانی در خانواده را با «حسن معاشرت» معرفی میکند و از مرد و زن (مردان در حد تکلیف حقوقی و زنان توصیه اخلاقی)، رعایت آن را با میزان «معروف»، یعنی رفتاری پسندیده و انسانی میخواهد.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، معروف را به معنای «هر امری که مردم در مجتمع خود آن را بشناسند و آن را انکار نکنند» معرفی میکند. (طباطبایی، 1363: ج4، ص404)
حسن معاشرت در خانواده، در دو محدودهی مرزهای حقوقی و دستورالعملهای اخلاقی تعیین میشود. «تعبیر حسن معاشرت که به عنوان یک وظیفه برای شوهر و یک حق برای زن مطرح میشود و عامل تحکیم زندگی خانوادگی است، اگر به خوبی باز شود، نشان دهندهی تمام آن اموری است که مرد در برابر زن باید انجام دهد. در «نفقه» همهی نیازمندیهای جسمی زن باید تأمین شود و در «حسن معاشرت» همهی نیازمندیهای روحی او.» (بهشتی، 1377: ص174) دکتر کاتوزیان در «حقوق مدنی خانواده» معتقد است: «لوازم حسن معاشرت را به دقت نمیتوان معین کرد؛ زیرا عادات و رسوم اجتماعی و درجهی تمدن و اخلاق مذهبی در میان هر قوم، مفهوم خاصی از «حسن معاشرت» به وجود میآورد؛ ولی به اجمال میتوان گفت، تمام اموری که از نظر اجتماعی توهین محسوب میشود، مانند ناسزاگویی، ایراد ضرب، مشاجره، تحقیر یا اموری که با عشق به کانون خانواده و اقتضای محبت بین دو همسر منافات دارد، مانند: ترک خانواده، بیاعتنایی به همسر و خواستههای او و اعتیادهای مضر، از مصداقهای «سوءمعاشرت» در خانواده است. هرچند که تکلیف مربوط به حسن معاشرت، جنبهی اخلاقی دارد، از نظر حقوقی نیز بیضمانت اجرا نمانده است؛ زیرا سوءمعاشرت زن استحقاق او را در گرفتن نفقه از بین میبرد.» (کاتوزیان، 1382: ج1، ص219)
حساسیت محیط خانواده، اهداف بلند مدت و مقدس آن اقتضا میکند که همسران بیشترین دقت را در رعایت حسن معاشرت با یکدیگر داشته باشند و از خانه فضایی سرشار از انس و ملاطفت بسازند؛ زیرا خداوند زن و مرد را هدفمند در کنار یکدیگر قرار داده است و کمال آن دو را در این آمیختگی و تشکیل خانواده تعبیه کرده است. تعبیر لطیفی در آیات 20 و 21 از سورهی روم در این خصوص وجود دارد. خداوند در آیه 20 پس از آنکه به حیات زمین بعد از مرگش اشاره میکند و پراکندگی بشر بر روی زمین برای کار و تلاش و کسب روزی و مال را یادآور میشود «و من آیاته ان خلق لکم من تراب ثم اذا انتم تنتشرون»، در آیه 21 میفرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و...»، «از نشانههای خداوند آن است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا با آنان به آرامش برسید.» علامه طباطبایی میفرماید: «منظور از انسان در این آیه، مرد است و مراد از انتشار، به دنبال روزی رفتن و انجام اعمالی که لازمهی زندگی است...؛ ولی خداوند زنها را آفرید و در وجود آنها چیزی تعبیه کرد که موجب آرامش مردان میشود.» (طباطبایی، 1363: ج4، ص231)
آن هدفمندی، این طراحی خلقت، ترکیب زوجیت و تقسیم مسئولیت، خود از بزرگترین آیات رحمانی است و بشر هرگاه همگام با این آهنگ خلقت حرکت کرده و خود را با لطایف آن همراه نموده، بهترین بهرهها را از زندگی دریافت کرده است. اما هرچه از این مسیر فطری فاصله گرفته، به معیشتی «ضنکا» دچار شده است؛ چنانکه نمونهی آن را در زندگیهای نابسامان در سراسر دنیا شاهدیم.
نکته قابل توجهی در آیات مربوط به حسن معاشرت مردان با زنان وجود دارد و آن این است که خداوند در مواقع عادی در روابط زن و مرد، اشارهای به حسن معاشرت ندارد؛ بلکه در جاییکه کمتر کسی به نیکی رفتار میکند و مراقب حکم خدایی است، مثل مرحلهی طلاق زن، دوران عده یا گرفتن مهریهی زنان به زور و...، به تقوی و نیکی در برخورد با زنان سفارش میکند. «... واتقوالله ربکم لاتخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن إلا أن یأتین بفحشة مبینة ...»، «تقوای الهی پیشه کنید و هیچگاه همسران و زنان خویش را در ایام عده از خانه بیرون نکنید، مگر آنکه گناه آشکاری مرتکب شده باشند.» (طلاق، 1)
«یا ایهاالذین امنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرها و لاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتیتموهن الا ان یأتین بفاحشة مبینة و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسی ان تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً.» (نساء، 19)
در این آیه نیز معاشرت به معروف، محور بحث و توصیه به مردان در برخورد با زنان است. آیه بیانگر دو نهی و یک امر به مردان است. نهی از به ارث بردن زنان و گرفتن تمام یا بخشی از مهریهی آنان به زور و امر به معاشرت به معروف با زنان است. «آیه هم ندا است و هم تنبیه، هم اشارت است و هم شهادت و هم حکم یا نداست. «أیها» تنبیه است؛ «الذین» اشارت است؛ «آمنوا» شهادت است؛ «لا یحل لکم ... کرها» حکم است و بیان حکم آن است که ]زنان را[ از راه تلبیس و تدلیس برایشان حکم نکنید و قهر نرانید و آنچه شرع نپسندد، از ایشان نخواهید؛ بلکه با ایشان به معروف زندگی کنید. (و عاشروهن بالمعروف، ای بتعلیم الدین و التأدب الاخلاق المسلمین).» (میبدی، 1357: ج2، ص471)
توصیهی خداوند به رعایت معاشرت به معروف در مراحل خاص مثل طلاق، حاکی از آن است که در مواقع عادی به طریق اولی مرد باید مراعات معروف را بنماید. معاشرت به معروف، خاص مواضع ذکر شده در آیات نیست؛ بلکه همه رفتارها و برخوردهای مرد نسبت به همسر را شامل میشود. یعنی مردان باید در هر معاشرتی که با زنان دارند، مراعات معروف و نیاز روحی آنان را بکنند. با توجه به جامعنگری و دقت اسلام در روابط زن و مرد در محدودهی خانواده، این حکم الهی(حسن معاشرت) بهترین ضامن اصلاح روابط در خانوادهها میباشد؛ به شرط آنکه آگاهی و عمل آنان را به همراه داشته باشد.
خانوادهای که قرآن طراحی میکند، مکتب و معبدی است که اعضای آن مدارج بندگی را طی میکنند و به حیات طیبه راه مییابند. افراد در خانواده، علاوه بر تأمین حقوق دنیوی خود نظیر امنیت، آرامش، تغذیه، بهداشت مناسب، تحصیل علوم و... حقوق معنوی خود را نیز جستجو میکنند. زن و مرد موظف به ایجاد زمینهی مقتضی و رفع موانع برای دستیابی یکدیگر به این حقوق میباشند.
«من عمل صالحاً من ذکر او انثی فلنحییّنه حیوة طیبه ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون» (نحل، 97)، «از مرد و زن هر کس عملی صالح انجام دهد به شرط ایمان به خدا، ما او را در زندگانی خوش و با سعادت، زنده میگردانیم.»
خداوند در آیهی فوق شرط رسیدن به حیات طیبه و دخول در بهشت و دریافت اجر اعمال را، ایمان و عمل صالح ذکر میفرماید و این دو، تنها در محیطی چون خانواده کسب میشود. اسلام، زن و مرد را در کسب حقوق معنوی و کسب خیر و شر به تمام معنی مساوی با یکدیگر میداند.
ـ «کل نفس بما کسبت رهینة» (مدثر، 38)
ـ «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها» (مدثر، 74)
ـ «والذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماماً» (فرقان، 74).
«قرة»، از واژه قرار است و منظور از قرةاعین، آرامش دیدگان میباشد. چشم انسان در چیزی که خوشایند اوست، آرام میگیرد. در این آیه، عبادالرحمن از خداوند درخواست میکنند که «همسران و فرزندان ما را مایه آرامش چشم ما قرار ده» و از آنجا که چشم و دل مؤمن جز به رضای حق آرام نمیگیرد، نتیجه آیه آن است: «پروردگارا، نسل و اهل خانهی ما را در مسیر خود و مورد رضای خود قرار ده.» خلاصه آنکه مؤمنین - عبادالرحمن- علاوه بر انجام مسئولیت خود در قبال تأمین حقوق معنوی خانواده، برای کمال معنوی آنان و رسیدن به رضای حق، دعا نیز میکنند.
شاید انگیزه برای این خیرخواهی و دعا، این آیه باشد: «والّذین امنوا و اتّبعتهم ذریتهم بایمان الحقنا بهم ذریتهم و ما التناهم من عملهم من شیء، کل امرئٍ بما کسب رهینٌ...» (طور، 21)، «وکسانی که ایمان آوردهاند و ذریه و اهل ایشان از آنان پیروی کردهاند، ذریه آنان را ]در بهشت[ به ایشان ملحق میسازیم و از خودشان هم چیزی کم نمیکنیم. هر کسی در گرو کسب و عمل خویش است.»
در تفسیر قرطبی، ذیل آیهی فوق از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود: «خداوند ذریه مؤمن را در بهشت هم درجهی او قرار میدهد؛ هرچند آن ذریه از حیث عمل و پاداش از او نازلتر باشند. برای آنکه به وجود ایشان و پیوستگی ایشان، چشم روشن شود.»
در قرآن کریم از خیـرخواهی، نصیحت و دعـای والدین بـرای فرزندان، شـواهد دیگری است؛ نظیر نصایح لقمان به فرزندش که در طی پنج نصیحت عمده، وی را به توحید و دوری از شرک، حسن خلق، نماز، امر به معروف و نهی از منکر، صبر و شکیبایی و میانهروی توصیه میکند و از تکبر، خودپسندی، فقر و مباهات به دیگران منع میکند و درخواست حضرت نوح برای پسرش که خداوند او را به خویش ملحق گرداند: «و نادی نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین.» (هود، 45) اما از آنجا که پسر نوح غیر صالح بود و از اهل او حساب نمیشد، پاسخ شنید: «انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح فلا تسألن ما لیس لک به علم.» (هود، 46)
پدر مورد تأیید قرآن که به عنوان الگوی والدین معرفی میشود، حضرت زکریاست که فرزندی موحد وحکیم چون یحیی دارد و قرآن او را به عنوان فرزندی نیکوکار نسبت به والدین و پرهیزکار و دور از ستمگری و عصیان میستاید و به او سلام میگوید. «و براً بوالدیه و لم یکن جباراً عصیاً و سلام علیه یوم ولد و...» (مریم، 15-14) و مریم مادر نمونهای که فرزندی چون عیسی به دنیا میآورد و خداوند فرزندش را به نیکی به مادر توصیه میکند: «و اوصانی بالصلوة و الزکوة مادمت حیاً و براً بوالدتی و لم یجعلنی جباراً شقیاً.» (مریم، 32-31)
واژهی «بیت» به معنای خانه، 71 بار با مشتقات آن در صیغههای «بیت» و جمع آن «بیوت» در قرآن کریم آمده است. این کلمات در 12 مورد به مصداق بیتالله، یعنی کعبه (خانه خدا)، 2 مورد برای بیت عتیق، 2 مورد بیت معمور و باقی به معنای «خانه»، همان محیط مخصوص زندگی خانواده آمده است.
با نظر به آیات الهی و پرداختن آیات متعددی در قرآن به کلمه بیت، چنین به دست میآید که این مکان مسقفِ محدود که محل اجتماع و زیست جمعی بشر و اولین محیط رشد و پرورش وی است، مورد عنایت حق بوده و برحسب کارایی و جایگاهش در حیات انسانی، از اهمیت بسزایی برخوردار است که در اینجا به بعضی از این موارد اشاره میشود:
اولین کارکرد خانه، تأمین آرامش جسم و تسکین جان اعضای آن است که البته مرهون امنیت همه جانبهی این محیط برای اعضاست. فضای محدود و امن خانه، حریمی (محل محرم) برای ابراز احساسات، بیان اسرار، ارضای غرایز و تأمین نیازهای جسمی و روحی انسان است. این سکونت و امنیت را خداوند به خود نسبت میدهد و میفرماید: «و الله جعل لکم من بیوتکم سکناً» (نحل،80)، «خداوند از خانههای شما محل سکونت و آرامش برایتان قرارداد.»
واژه «سکن» به معنای هر چیزی است که انسان به وسیلهی آن تسکین یابد. انسان علاوه بر نیاز به سکونت در خانه، به محلی برای تسکین آلام روحی، رها شدن از برخی قیودات اجتماعی، استراحت به نحو دلخواه، خلوت کردن و راز و نیاز با خدا و محرمان نیاز دارد. اگر خانه تأمین کننده این نیازها نباشد، مسکن نخواهد بود.
«واذکرن ما یتلی فی بیوتکنّ من ایات الله و الحکمة» (احزاب، 34)، «به یاد آورید آنچه در خانههایتان از آیات و حکمت تلاوت شده است.»
آیه خطاب به همسران پیامبر اکرم (ص) است و نکاتی از آن برداشت میشود:
ـ فضایلی که از خانه و خانواده نصیب انسان میشود، ارزشمند است و باید برای بکارگیری در زندگی حفظ شود.
- خانوادهی پیامبر (ص) الگویی برای همه خانوادهها است؛ لذا باید بیش از دیگران مراقب امتثال اوامر الهی باشند.
- هر فرد باید حافظ شئون، موقعیت و آبروی خانواده خود باشد.
- محیط آرام و مأنوس خانه، مناسبترین محل برای اندیشه، ذکر، یادآوری کلام خدا و ذکر حکمتهای الهی است.
- خانه مکتبی برای تربیت انسانهایی عبد و مطیع حق است.
کارکرد وسیع و گرانقدر خانه، آن را مکانی مورد احترام و عنایت قرار داده است؛ اما چنانچه این محل معبدی برای بندگی و ذکر حق واقع شود، خداوند آن را رفیع و عظیم میگرداند. چنانکه خطاب به رسول گرامیش میفرماید:
«فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبّح له فیها بالغدوّ و الاصال» (نور،36) رفعت و علو حقیقی خاص خداوند متعال است؛ خانهای که مسجد خداوند و محل تسبیح او باشد، نیز عظیم و مرفوع است.
آنچه از آیه فوق و تفسیر مرحوم علامه طباطبایی (المیزان) استفاده میشود، این است که اگر خانه از هر پلیدی و لوثی منزه بماند و به ذکر خدا و عبادت او مزیّن شود، رفعت مییابد و از یک چهاردیواری سرد و بیروح خارج میشود و هرچه صبغهی الهی و معنویش بیشتر شود، مقامی رفیعتر مییابد که مصداق کامل آن کعبه، خانهی خدا است. (طباطبایی، 1363: ج15، صص179-178)
«فاذا دخلتم بیوتا فسلّموا علی انفسکم تحیةً من عندالله مبارکةً طیبةً» (نور،61)
«مقصود از سلام کردن بر خود، سلام بر اهل خانه است و اگر در اینجا نفرمود: بر اهل آن سلام کنید، خواست یگانگی مسلمانان با یکدیگر را برساند؛ چون همه انسانند و خدا همه را از یک مرد و زن خلق کرده است. علاوه بر این، همه مؤمنند و ایمان ایشان را جمع کرده، چون ایمان قویتر از وهم و هر عامل دیگری برای یگانگی است.» (طباطبایی، 1363: ج15، ص229) خداوند میفرماید: «بر اهل خانه سلام کنید»؛ از آنجا که سلام بیان تحیتی مبارک از نزد پروردگار است، عالیترین ایجاد رابطه میان اعضای خانواده آن است که با تحیت و سلام با یکدیگر برخورد کنند و یاد خدا میان آنان باشد. این رابطه قدسی اگر در خانه برقرار شود، به طور قطع به جامعه نیز کشانده خواهد شد. پس حقیقت سلام، گسترش امنیت و سلامتی در میان انسانهاست.
از نظر قرآن، خانه به قدری در مقام و جایگاه بالایی قرار دارد که حفظ حریم آن بر همگان توصیه شده است. خداوند متعال میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتی تستأنسوا و تسلّموا.» (نور، 27)
حصردر آیه مذکور به این معناست که خداوند ورود به خانهی غیر را بدون اذن و سلام ممنوع میکند. حرمت این حریم را مقدس میدارد و ضرورت حاکمیت یک فرهنگ صحیح و صمیمی را در برخورد با اهل خانه بیان میکند و میآموزد که اهل بیت باید در روابط با یکدیگر، علاوه بر رعایت همهی شئون انسانی در برخوردشان، از راه تکلم که نزدیکترین و شایعترین ارتباط است، نیز این یگانگی را بیان کنند و سلام واژهای است که این پیام را دارد؛ علاوه بر آنکه آرزوی سلامت و امنیت از جانب سلام کننده را ابلاغ میکند. از عدی بن ثابت روایت است: زنی انصاریه به نزد رسول الله(ص) آمد و عرض کرد: من در خانه خویش گاه گاه در شرایطی هستم که نمیخواهم هیچ کس مرا ببیند، در این حال اگر پدر، فرزند یا مردی از خویشان من وارد شوند، چه کنم؟ در جواب، آیه فوق فرو فرستاده شد.
«تستأنسوا» یعنی «تستأذنوا»؛ گفته شده است که استیناس طلب انس است و به این معنی است که در هیچ خانهای که ملک شما نیست، وارد نشوید تا مطمئن شوید فردی در آن است و آنگاه اجازه بخواهید. ابن عباس گفت: در آیه تقدیم و تأخر است؛ یعنی «حتی تسلموا و تستأذنوا»، یعنی «حتی تقولوا السلام علیکم، أدخل»؛ سلام مستحب است و استیذان واجب. (رک. میبدی، 1357: ج6، ص509) در آیه 28 از سورهی مبارکهی نور نیز، ورود به هرخانهای مشروط به اجازه یافتن از سوی صاحب خانه شده است. «فان لم تجدوا فیها احداً فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم» (نور، 28)، «اگر در خانه کسی را نیافتید، تا اجازه دریافت نکردهاید، وارد نشوید.»
علاوه بر این حکم عمومی، در آیه 53 از سوره احزاب نیز، ورود به خانه پیامبر بدون اذن منع شده است: «یا ایها الذین امنوا لاتدخلوا بیوت النبی الاّ أن یؤذن لکم»، «ای ایمان آورندگان به خانه پیامبر وارد نشوید مگر آنکه به شما اجازه دهد.»
معروف است که اگر برنامهی یک ساله دارید، گندم بکارید؛ اگر برنامهی ده ساله دارید، درخت بکارید و اگر برنامهی صدساله دارید، انسان بسازید. تربیت انسان با موازینی که خالق او میطلبد و هدایت فرموده است، سرمایهگذاری صدساله، بلکه ابدی است. «...و من احیاها فکأنّما احیاالناس جمیعاً...» (مائده، 32) تربیت انسان از نگاه قرآن، احیای او و دمیدن جان الهی در کالبد اوست. محیط تحقق این مهم، خانواده است. خانوادهای که زمینهی پرورش انسان قرآنی در آن فراهم آمده است. «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربّه و الذی خبث لایخرج الا نکداً» (اعراف، 58)، از سرزمین پاک و طیب، ثمرهای نیک به اذن پروردگار خارج میشود و از زمین آلوده و شورهزار، حاصلی ناقص و بیفایده خارج خواهد شد. بنابراین خانوادهی آرمانی قرآن، خانوادهای است که آمادهی پذیرش و پرورش انسان است.
خانوادهای که قرآن کریم تربیت میکند، حدود و وظایفش را تعیین مینماید و توصیههای لازم را برای روابط متعالی بین زن و مرد بیان میدارد، با مؤلفههای زیر شناخته میشود: توحید محوری و جلب رضای حق، عدالتجویی و برقراری قسط، اخلاقمداری، وظیفهمندی، رعایت اصل صلح و احسان، گذشت و محبت، مشورت و مصلحت اندیشی.
زیربنای ساختار کلی خانوادهی آرمانی قرآن، دو رکن اساسی اخلاق و حقوق است که با آشنایی همهجانبه اعضا و حاکمیت این دو رکن، استواری و پویایی این بنا تضمین میشود. چرا که رکن حقوقی، ضامن برپایی و استواری اصل خانواده و مانع از فروپاشی آن است و رکن اخلاقی ضامن رشد و بالندگی و تأمین اهداف خانواده میباشد.
خانواده یک نظام کاملاً تألیف شده و به هم تنیده است؛ به طوریکه تفکیک بعضی مسائل که در محیطها و مجموعههای دیگر ممکن است، در این فضای خاص ممکن نیست. از آن جمله، تفکیک دو مقولهی «تکالیف حقوقی» و «وظایف اخلاقی» است. زیرا نظام حقوقی و نظام اخلاقی خانواده، کاملاً بر یکدیگر منطبق است و حوزهی عملیاتی آنها واحد میباشد. رعایت اخلاق در خانواده، وظیفه همهی اعضا است و تأمین حقوقی اعضا نیز امری اخلاقی و شایسته است. بنابراین نمیتوان امری اخلاقی را در خانواده، جدای از حق افراد قلمداد کرد و آن را فضل نامید؛ زیرا فرض و واجب است؛ نه فضل. در خارج از محیط خانواده، مرز حقوق و اخلاق تا حدودی متمایز است؛ مثلاً، عدم تواضع در برابر دیگران در خارج از خانواده، امری غیر اخلاقی است؛ اما غیر حقوقی نیست؛ یعنی تجاوز به حریمی قلمداد نمیشود. یا خشن و زبر صحبت کردن، مجازاتی نمیطلبد. اما همین امور در خانواده با حقوق خانوادگی افراد تلاقی دارد. همنشینی در خانه، باید نمایی از بهشت برین در آخرت باشد؛ یعنی کانون «لایسمعون فیها لغواً و لاتأثیماً الاّ قیلاً سلاماً سلاماً.» (واقعه، 26-24) زندگی خانوادگی، صرفاً با حضور در خانه یا خانهداری یا انجام چند فعالیت دستهجمعی محقق نمیشود؛ بلکه واقعاً زمانی تحقق میپذیرد که با مبادله اندیشهها، احساسات، بحث و گفت و شنود همراه شود. (رک. کازنو، 1373)
حقوق و اخلاق در خانواده، دایرهی وسیعی از مباحث حقوقی و اخلاقی را به خود اختصاص داده است. در قرآن کریم نیز بخش عمدهای از آیات متعلق به حقوق افراد در خانواده و رعایت اخلاق در برخوردها و تعاملات خانوادگی است.
مجموعهی قوانین حقوقی خانواده قبل از ازدواج تا تشکیل خانواده و حتی در مرحلهی جدایی، تحکیم حقوقی خانواده را تضمین میکند.
شرط صحت عقد و وقوع زوجیت، اقرار طرفین به رضایت در قرارداد عقد است. قرائت خطبهی عقد در اسلام این واقعیت را آشکار میکند. طرفین با قرائت خطبه، زوجیت را میپذیرند؛ لذا واجب است که خواست خود را واضح به زبان بیاورند یا توسط وکیلی از جانب خود اعلام کنند. در این امر، میان زن و مرد تفاوتی نیست. بنابراین از ابتدا عقل، اراده وتعهد اخلاقی بین زوجین است که پایداری این قرارداد را ضامن میشود؛ فلذا بنای حقوقی خانواده از آغاز بر اساس یک تصمیم عاقلانه و یک تعهد اخلاقی پایهگذاری میشود.
با اقرار به زوجیت، طرفین عهدهدار تعهداتی حقوقی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی نسبت به یکدیگر میشوند. این تعهدات دو سویه است؛ یعنی هر یک علاوه بر آنکه وظایفی را بر عهده میگیرند، حقوقی را از دیگری مطالبه میکنند. عمدهی این تعهدات عبارتند از: حسن معاشرت، روابط زناشویی و جلب رضایت طرفین، نفقه، مهریه، اجرتالمثل، توافق در داشتن فرزند و تمکین. اینها و دهها تکلیف و وظیفه خرد و کلان دیگر که اصول آن بر اساس آیات قرآن کریم در قانون اساسی و حدود قانونی و اجرایی آن در قوانین مدنی و غیره آمده است، همه برای تعیین مرزها و محدودهی اختیارات و انتظارات زوجین میباشد که برای پایداری خانواده و اساس تحکیم روابط، رعایت آن لازم است. اما روابط صحیح و محکم در خانواده تنها حفظ مرزها و حرکت بر روی خطوط تعیین شده نیست؛ آنچه از تعامل حقوقی و اخلاقی زن و مرد در همه موارد، یک خانوادهی پایدار و پویا میسازد، رعایت توصیههایی است که قرآن کریم بر آنها تأکید میفرماید:
1ـ «هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ» (بقره، 187) زوجین در حکم لباس برای یکدیگرند. اگر برای تأمین اهداف کلی خانواده تنها همین توصیه مراعات شود، کافی است که زن و مرد لطیفترین روابط را با یکدیگر داشته باشند و در سایهی آن مطلوبترین فضای زندگی را برای افراد خانواده فراهم کنند. زیرا ارتباطی که انسان با لباس خود دارد، نزدیکترین، محرمانهترین و بیآزارترین روابط است. این تشبیه در هیچ امر دیگری جز رابطه زن و شوهر مصداق ندارد؛ حتی در رابطه والدین و فرزندان.
2ـ «...وعاشروهنّ بالمعروف...» (نساء، 19) از جمله اصولی که قرآن کریم در کنترل رفتارهای انسانها نسبت به یکدیگر بکار میبرد، اصل «معروف» است که در قرآن کریم 9 بار تکرار شده است. بیشترین استعمال آن در حادترین مرحلهی روابط زن و شوهر و هنگام طلاق است: «وأتمروا بینکم بمعروفٍ ...» (طلاق، 6)، «روابط میان خودتان را با رفتارهای پسندیده و مورد پذیرش عرف، نیکو گردانید.»
«و لهنّ مثل الذی علیهن بالمعروف» (بقره، 228)، «و برای زنان نیز همانند مردان چنانکه وظایفی شناخته شده، حقوقی معین و مقرر شده است.»
«...فأمسکوهنّ بمعروف أو سرّحوهن بمعروف» (بقره، 230) وقتی که دیگر امید بازگشت عاطفه، عشق و تداوم زندگی نیست، به دو نحو میتوانید عمل کنید: امساک به معروف یا جدایی به معروف.
«و علی المولود له رزقهنّ و کسوتهنّ بالمعروف» (بقره، 233)، «هزینه مادر در امور خوراک و پوشاک بر عهده کسی است که فرزند از اوست؛ در حد معروف و پسندیده.»
زیباترین نکته در آیات مذکور و اصل قرآنی «معروف»، آن است که در تمام مراحل زندگی زناشویی از ابتدا تا انتها چه در شرایط عادی و چه در شرایط بحرانی، آنچه مورد نظر خداوند است، حفظ ارزشهای اخلاقی، تحت عنوان معروف (آنچه نفس سالم انسان به طور عموم میپسندد) میباشد و خشونت، اهانت و کملطفی در خانواده قرآنی پسندیده نیست.
3ـ «فان خفتم الاّ یقیما حدودالله، فلاجناح علیها فیما افتدت به تلک حدودالله فلاتعتدوها و من یتعّد حدودالله، فاولئک هم الظالمون» (بقره، 229) هدف از وضع احکام و تمامی هدایتهای الهی توسط انبیا، اولیا و مربیان، رعایت حدود الهی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی است. خداوند در آیاتی از قرآن کریم به این اصل اشاره میکند. نکتهی قابل توجه در این اشارات آن است که این آیات عموماً در مواضعی است که معمولاً بندگان رعایت نمیکنند. مثل زمان طلاق؛ در آیات طلاق چندین بار واژه «حدودالله» و چندین تعبیر بازدارندهی دیگر نظیر «واعلموا انالله بکل شی علیم» (بقره، 231)، «انالله بما تعملون بصیر» (بقره، 237)، «والله بما تعملون خبیر» (بقره، 234) و... بکار رفته است.
خداوند در آیه 229 سوره بقره، برای هدایت جریان طلاق در محدودهی اخلاق، سه بار به رعایت حدودالله تذکر میدهد و میفرماید: «هر کس از حدود الهی تجاوز کند، از ظالمین است.» «الطلاق مرتان، فامساک بمعروف أو تسریح باحسان» مردان را بعد از طلاق بین دو امر مخیر کرده است: «امساک به معروف»، یعنی نگهداشتن همسر که همان رجوع در عده است یا «تسریح به احسان» یعنی رها کردن او تا از عده خارج شود. (رک. طباطبایی، 1363: ج2، ص350) خداوند این دو عمل را که در استثناییترین روابط میان زن و مرد است، نیز به معروف و احسان مقید کرده است. حرمت فضای خانه، به حدی است که در هر شرایطی، اهانت، آزار دیگری و هر عمل ناپسند و غیر معروف دیگری در آن جای ندارد و باید این حرمت به بهترین شکل حفظ شود.
«چه بسا بتوان از آیه شریفه بویی از عدم جواز تفرقه میان احکام فقهی و معارف اخلاقی استشمام نمود و میتوان گفت که آیه اشعاری هم به این معنا دارد که صرف عمل به احکام فقهی و جمود به خرج دادن بر ظواهر دین، کافی نیست. پس اکتفا نمودن بر عمل به ظواهر دین و رعایت نکردن روح آن، باطل کردن مصالح تشریع و از بین بردن غرض دین است، چون اسلام دین عمل است نه دین حرف و شریعت، کوشش است نه فرض...» (همان، ص353)
نتیجه آنکه در میان کارهایی که انسان انجام میدهد، یک سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد که ورود به آنها فوقالعاده خطرناک است. قوانین و احکام الهی این مناطق را مشخص میکند و حتی از نزدیک شدن به این مرزها نهی مینماید. «تلک حدودالله فلاتقربوها.» (بقره، 187) زیـرا نـزدیک شدن بـه این مرزها انسـان را بر لب پرتگاه قرار میدهد؛ روابط حاکم بر خانواده را تهدید میکند و با اندکی غفلت، حدود الهی نادیده گرفته میشود و ظلم که موجب خشم خداوند است، واقع میشود. «و من یتعدّ حدودالله فاولئک هم الظالمون.» (بقره، 229)
ـ «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمةً» (روم، 21)، «یکی از نشانههای قدرت خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسر آفریده تا وسیله سکون و آرامش شما باشد و در میان شما دوستی و رحمت قرار داده است.»
زوجیت در قرآن کریم به انسان، حیوان و سایر موجودات نسبت داده شده و از آیات الهی برشمرده شده است، اما تفاوت انسان و حیوان در زوجیت دو چیز است:
ـ زوجیت در حیوانات (به جز چند گونهی آنها) به تشکیل خانواده نمیانجامد؛ در حالیکه در انسان بلا استثنا با هدف تشکیل خانواده انجام میگیرد.
ـ گرچه زوجیت در مورد حیوانات نیز مانند انسان وجود دارد و به تولید نسل میانجامد، اما جفتگرایی در آنها ایجاد مودت و رحمت نسبت به یکدیگر را در پی ندارد.
آیهی فوق، تنها هدفی را که برای تشکیل خانواده برمیشمرد، «تسکین زوجین» است. گرچه در سایهی این آرامش مواهب دیگری نصیب انسان میشود و اهداف نسبی دیگری حاصل میگردد، اما خلقت انسان به نوعی است که اگر همهی مواهب اعم از فرزند، تأمین نیازهای مادی و... را در زوجیت بیابد، ولی سکون و آرامش نداشته باشد، انگیزهای برای تشکیل خانواده نخواهد داشت و خود را کامیاب نمیبیند. «در محیط خانواده، اگر فقط روابط جسمی و واکنشهای فیزیکی مطرح باشد و بس، روحها سرگردان میمانند و در تمام عمر در حسرت ناکامی میسوزند و میسازند و بیتردید، هرگاه روحها ناکام و حسرت زده باشند، جسمها نیز پریشان و ناتوانند.» (بهشتی، 1377: ص41) با توجه به آیهی 21 سورهی روم که هدف از خلقت زوج، سکونت ذکر شده است و نیز از آیهی 4 سورهی فتح[2]، این نکته به دست میآید که رابطهای مستقیم میان نزول سکینه و ازدیاد ایمان وجود دارد. زوجیت نیز که تأمین کنندهی آرامش حقیقی در زن و مرد است، محملی دائمی برای افزایش ایمان و نزدیکی به خداوند است. یعنی این امر الهی در صورتیکه با نیت قرب الیالله برپا شود و دوام پیدا کند، سراسر عبادت حق خواهد بود. نتیجه آنکه با عنایت به هدف اصلی از خلقت انسان، یعنی «عبادت» برحسب آیهی «و ماخلقت الجن والانس الاّ لیعبدون» (ذاریات، 56) هدف حقیقی از تأسیس خانواده، همان هدف متعالی خداوند در خلقت انسان میباشد که به حاکمیت توحید در جامعه خواهد انجامید.
خداوند در قرآن کریم، تأسیس بنای خانواده را به خود نسبت میدهد و به طهارت، تعالی و پایداری آن، عنایت وافری دارد. در آیهی ذیل این نسبت تصریح شده است:
«والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدةً و رزقکم من الطیبات...» (نحل، 72)
از این آیه سه نکته پیرامون موضوع برداشت میشود:
1ـ خداوند زوجیت و منشأ آن را به خود نسبت میدهد.
2ـ خداوند به دنبال زوجیت و تشکیل خانواده، به یکی از اهداف و ثمرات آن که تولید فرزند و بقای نسل است اشاره کرده و آن را نیز به خود نسبت میدهد.
3ـ حمایت از خانواده و بقای آن را در قالب روزی دادن از پاکیها که شامل رزق مادی و معنوی میشود را به خود نسبت میدهد و همهی این امور را ارج میگذارد و از آنها به عنوان نعمت یاد میکند.
خداوند در سراسر قرآن برای حفظ بنای خانواده، احکام و اصولی را وضع نموده است و بر رعایت دقیق آن اصرار دارد. احکامی چون وجوب حجاب، حرمت نگاه به نامحرم، رعایت دقیق روابط میان زن و مرد، حکم استیذان، نهی از قذف، حرمت زنا و احکامی پیرامون نشوز، شقاق، حسن معاشرت و واجباتی در روابط فرزندان و...،همه از لوازم حفظ یک خانوادهی قرآنی است. از این اوامر و نواهی اصولی به دست میآید که در این جا به دو اصل آن اشاره میشود:
در خلقت الهی، شرط تکوین هر چیز، طهارت و صحت بنیان آن است. هیچ دانهی ناسالم و آلودهای منشأ خلقی پاک و سالم نخواهد بود. هر ثمرهی نیکویی، قطعاً بنیانی نیکو دارد. «الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء... و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار» (ابراهیم، 26-24)
خداوند برای طهارت نسل انسان به عنوان برترین مخلوقش، خانواده را چون حریم امنی به این امر اختصاص داده است. خداوند به هیچ وجه اجازهی کمترین اهانت و سوءنیت به حریم مقدس خانواده را نمیدهد و مجازات شدیدی برای متجاوزین وضع نموده است.
خداوند برای حفظ طهارت کانون خانواده، زنا را تحریم نموده و جزایی برای آن تعیین کرده است و میفرماید: «و لاتأخذکم بهما رأفة فی دین الله» (نور، 2) از این معنا چنین استفاده میشود که زنا مخالفت صریح با دین خداست و طهارت خانواده جزیی از این دیانت است.
حکم دیگری که بر اساس حفظ کرامت خانواده و احترام به انسان وضع شده، حکم قذف است که میفرماید: «والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا باربعة شهدا فاجلدوهم ثمانین جلدة ...» (نور، 4)
در حکم زنا نظر بر آن است که اهل خانه (زن و مرد) خیانتی بر علیه خانواده و همسر مرتکب نشوند و در حکم قذف، خانه را از تیررس تهمت، افترا و خیانت خارجی مصون میدارد تا علاوه بر صیانت خانواده، جامعه نیز تربیت شود و حد و مرز پاکی را بشناسد. سختگیری قرآن در اثبات این محرمات (آوردن چهار شاهد با شرایط دقیق فقهی) صرفاً برای حفظ شئون و خوشنامی خانوادهها و جلوگیری از اشاعهی فحشا در جامعه است. مجازات محرمات دیگری چون لعان و ظهار نیز به حرمت خاص خانواده برمیگردد. خداوند در سوره مجادله با لحنی عتابآمیز حکم ظهار را تعیین میفرماید: «والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون...» (مجادله، 3)، «کسانی که همسران خود را «ظهار» میکنند، سپس از گفته خود باز میگردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم، بردهای را آزاد کنند. این دستوری است که به آن اندرز داده میشوید و خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است.» با این حکم نیز، خداوند نهاد خانواده را پشتیبانی میکند و از زن به عنوان محور این کانون حمایت ویژه دارد؛ زیرا با سست شدن جایگاه زن در خانواده اصل خانواده تضعیف میشود.
از احکام دیگری که خداوند توسط آن «طهارت خانواده» را تضمین میکند، موضوع عده بعد از طلاق و بعد از فوت همسر است تا علاوه بر حفظ حرمت خانوادهی قبل و ایجاد فرصتی بین تشکیل دو خانواده، از تداخل نسلها و حتی ایجاد شک در این امر جلوگیری شود. «والمطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء...» (بقره، 228)
البته عده در طلاق، فرصت و فراغتی است برای زن و مرد تا یکبار دیگر به ادامهی زندگی با یکدیگر و بازگشتشان بیندیشند؛ شاید از فروپاشی یک زندگی جلوگیری شود.
امنیت در حیات فردی و اجتماعی انسان، از حقوق اولیه و اصول مهم رشد و پایداری است. این اصل در خانواده از حساسیت ویژهای برخوردار است. خانواده، نیازمند امنیت درونی و بیرونی است. امنیت درونی بیشتر به جنبههای اخلاقی در روابط برمیگردد. فرد در خانواده باید از حیث مالی، جانی، اخلاقی و ... امنیت داشته باشد. کمترین احساس ناامنی در هر یک از اعضا، آرامش در خانواده را مختل میکند. آنچه در اصل طهارت اشاره شد، توجه خالق یکتا به امنیت معنوی خانواده است که از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ اما امنیت جانی و اقتصادی این نهاد نیز حایز اهمیت است و در تحکیم خانواده نیز بسیار مؤثر است. کسب اجازهی مؤمنین برای ورود به خانهی یکدیگر در اسلام، از جمله سفارشاتی است که خداوند برای حمایت از حریم خانواده وضع نموده است. در این حکم صیانت از دو جنبهی مادی و معنوی خانواده مورد نظر است؛ علاوه بر آنکه تزکیه جامعه را در پی خواهد داشت (هو ازکی لکم) «یا ایهاالذین امنوا لاتدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم ....» (نور، 28-27)
فرد در خانواده باید کاملاً احساس محرمیت و امنیت داشته باشد و حضور هیچ غیری نباید این آرامش را از او بگیرد و مالکیت او را مخدوش کند؛ لذا خداوند میفرماید: «چنانچه فردی در خانه نبود، داخل نشوید یا اجازه بگیرید و اگر اجازه ورود ندادند، برگردید که به پاکی نزدیکتر است.» دفاع از حریم خانواده بر اعضای آن واجب است و اگر کسی در این راه کشته شود، شهید محسوب میشود. این دفاع از وظایف حکومت اسلامی است و باید در اولویت مصالح جامعه قرار گیرد.
اکرم حسینی*
بهشتی، احمد: «خانواده در قرآن»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.
جوادی آملی، عبدالله: «زن در آیینه جمال وجلال»، تهران، رجاء، 1369.
ساروخانی، باقر: «جامعهشناسی خانواده»، تهران، سروش، 1379.
سیاسی، علیاکبر: «نظریههای مربوط به شخصیت»، تهران، دانشگاه تهران، 1354.
طباطبایی، محمدحسین: «تفسیر المیزان»، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363.
غزالی، محمد: «احیاءالعلوم»، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.
فرجاد، محمدحسین: «آسیبشناسی اجتماعی»، تهران، بدر، 1363.
قرشی، سید علیاکبر: «قاموس قرآن»، تهران، بیان جوان، 1382.
قنادان، منصور: «جامعهشناسی مفاهیم کلیدی»، تهران، آوای نور، 1375.
کاتوزیان، ناصر: «حقوق مدنی خانواده»، تهران، بهمن برنا، 1382.
کازنـو، ژان: «جامعهشناسی وسـایل ارتبـاط جمعی»، بـاقر سـاروخانی و منـوچهر محسنی، تهران، اطلاعات، 1373.
مجلسی، محمدباقر: «روضةالمتقین»، قم، بنیاد فرهنگ اسلامی، 1364.
مکارم شیرازی، ناصر: «تفسیر نمونه»، قم، دارالکتب الاسلامیة، 1368.
میبدی، رشیدالدین: «تفسیر کشفالاسرار و عدة الابرار»، تهران، امیرکبیر، 1357.
نجاریان، فرزانه: «عوامل مؤثر در کارایی خانواده»، دانشگاه آزاد اسلامی (پایاننامه کارشناسی ارشد)، 1375.
* - کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامی.
[1] - «و من ایاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها» (روم، 21).
[2] - «هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم»، «خداوند آن کسی است که آرامش را در قلوب مؤمنین نازل کرد تا بر ایمان آنان افزوده شود.»
توصیهی ما به پدر و مادرها این است که به آموزش قرآن در خانه نسبت به بچهها اهمیت بدهند، بنده از پدر و مادر نوجوانهایی که قرآن را حافظاند، یا بعضی از قرآن را حفظاند صمیمانه تشکر میکنم و خواهش میکنم پدر و مادرها قرآن را به فرزندان کوچکشان یاد بدهند و در این راه اهتمام بورزند، برای درس قرآن اهمیت ویژه قائل بشوید تا این نوجوان چه دختر و چه پسر به قرآن گرایش پیدا کند، بخصوص در سن کودکی بایدقرآن را حفظ کند و قرآن در سینهها باشدت ا در دلها نفوذ کند و در محیط جامعه تحقق پیدا کند، قرآن ضامن سعادت ما و ضامن بقای جمهوری اسلامی است، قرآن همه چیز ماست، خوشا به حال ملت ما اگر قرآن و عترت را با هم داشته باشند. کوشش کنید قرآن و عترت را با هم داشته باشید. خدا کند ملتهای دیگر هم گرایش پیدا کنند به قرآن و عترت که این هر دو از هم جداشدنی نیستند. (22 دی 1372)
قرآنی شدن به این است که ملت با قرآن آمیخته بشود، به قرآن عمل کند، معرفت قرآنی را به طور کامل به دست بیاورد. ما امروز در دنیای اسلام این را کم داریم. اسم اسلام همهجا هست، تفاخر به اسلام همه جا هست،ُ ادعای مسلمانی همه جا هست، آنچه ما به آن نیاز داریم، ان آمیخته شدن به معارف قرآن و به عمل قرآن است، که این مسلمانی واقعی است. ما میخواهیم که ملت ما قرآن را بتوانند درک کنند و از آن استفاده کنند. هدف از همهی این تشریفات و این مسابقهها و این وقت گذرانیها و این تشویقها و این زحمتهایی که آقایان میکشند، هدف این است که ملت ما با قرآن آشنا بشوند. ما دوریم از قرآن، ما دوریم از قرآن. اگر یک ملتی با معرفت قرآنی آشنا بشود، بسیاری از کارها برای او آسان خواهد شد. حرکت برای او آسان خواهد شد. شما ملاحظه کنید، همین مقداری که ملت ما درهای قرآن را به روی خود باز کرد، که این به برکت انقلاب شد، ببینید چه تحولی در ملت ما به وجود آمد. ببینید چه عظمت و چه عزتی ملت ما پیدا کرد، به همین مقدار اندک حرکتی که به سمت قرآن کردیم. قرآن این جور است اگر حرکت به سمت قرآن به شکل کاملی انجام بگیرد. آن وقت این ملت همان چیزی خواهد شد که قرآن کریم خبر داده است. تاریخ را مسلمانها عوض کردند به برکت قرآن. (5 بهمن 1371)
إنشاءالله به مدد قرآن و اهل بیت علیهم السلام در هر روز مطالبی جدید و ناب درباره انس وبهره مندی از قرآن و تحقق معارف قرآنی در زندگی و شاخص های خانواده قرآنی در وبلاگم قرار خواهم داد .
مطلب بعدی : قرآن در کلام مقام معظم رهبری (حفظه الله)
«حوض بنیک علی الادب فی الصغر - کی تقرّ به عیناک فی الکبر ـ و انما مثل الادب تجمعها فی عنفوان الصبی کالنفس فی المجر - هی الکنوز التی تنمو ذخائرها و لا یخاف علیها حادث غیر[1]، فرزندان خود را در خردسالی به فراگرفتن آداب و آیین ما تشویق کن تا در بزرگسالی روشنایی چشم تو باشد، آدابی که طفل در خردسالی فراهم میآورد همچون نقشی است که در سنگ پایدار میماند. این آداب چون گنجینههایی هستند که همواره رشد و فزونی مییابد و دست حادثه نمیتواند در آن دگرگونی ایجاد کند.
انسان بیشتر عادت زندگی خود را در دوران کودکی کسب میکند و سازگاری با محیط را فرا میگیرد لذا گفتهاند: «کودک در پنج سالگی نسخه کوچک شخص جوانی است که بعداً خواهد شد» بدین جهت تمام مکاتب فکری، روانشناسی در این مورد توافق دارند که دوران شیرخوارگی و کودکی در تعیین و شکل دادن رفتار و رشد منش آینده اهمیت خاصی دارد.[2] در منابع روایی ما نیز تعابیری چون: علّموا اولادکم، ادّبوا اولادکم، بادروا اولادکم و ابوابی چون «حق الولد علی الوالد»و امثال آن همه حکایت از این مهم دارد.
از آن جا که هدف اصلی این نوشتار تلاشی در راه مأنوس کردن کودکان با قرآن کریم است، طلیعه سخن را گزیدهای از روایات در فضیلت قرائت قرآن قرار میدهیم که تلاوت آن را برترین عبادت[3]، جلا دهنده دل،[4] کفاره گناهان،[5] احیای قلوب،[6] بهترین مونس،[7] بارور کننده قلب مؤمن[8] و روشنایی خانهها[9] میخوانند. و درباره آموختن آن به کودکان امام حسن عسکری(ع) میفرماید: خداوند به پدر و مادر پاداش بزرگی عنایت فرماید، آنان میگویند پروردگارا این همه فضل در حق ما از کجاست؟ اعمال ما شایسته چنین پاداشی نیست، در جواب گفته میشود این همه عنایت و پاداش شماست که به فرزند خود کتاب خدا را آموختید و او را در آیین اسلام بینا کردید.[10]
پس از وقوف آگاهی بر اهمیت و فضیلت قرائت قرآن برای مانوس ساختن کودکان با این امر توجه به دو مطلب ضروری است: 1. الگودهی و 2. عادت دهی.
محور اول، الگو دهی: با توجه به نقش بسیار مؤثر الگو در تربیت کودک نگاهی گذرا خواهیم داشت به سیره حضرت معصومین(ع) که ترنم قرآن از آداب همیشگی ایشان بوده و اخباری که در این باره رسیده حکایت از اهتمام فوق العاده آنان به قرائت قرآن و آموزش آن به دیگران دارد، آری ایشان خود قرآن را بسیار میخواندند و دوست میداشتند که مسلمانان نیز چنین کنند، لذا پس از نزول قرآن بر پیامبر اکرم(ص) بیدرنگ قرائت آن در میان مسلمانان رواج یافت و بیش و پیش از همه شخص پیامبر(ص) به این کار عشق میورزید.[11] و افرادی را که تازه اسلام آورده بودند را در اختیار اشخاصی که آشنایی بیشتری با قرآن داشتند قرار میداد، تا به ایشان قرآن را بیاموزند و تعلیم کتاب را سرلوحه برنامه خویش قرار دادند. ارتباط امام علی(ع) با قرآن بدان حد بود که عبدالرحمن سلمی قاری بزرگ میگوید: کسی را ندیدم که قرآن را بیش از علی(ع) بخواند.[12] عادت امام حسن(ع) بر این بود که هماره پیش از خواب لوحی منقوش را پیش رو میگرفت که در آن سوره کهف نقش بسته بود و آن را زمزمه میکرد.[13] و سرانجام عشق والای حسین(ع) به قرآن در کلام آن حضرت تجلی میکند که شب عاشورا را از دشمن مهلت خواست تا به عبادت و مناجات بپردازد و فرمود:... خدا میداند که من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقة شدید دارم.[14]
همچنین با تأمل در زندگی و شرح حال بزرگان دین مییابیم که آغازین عمل صبحگاهان نشان قرائت قرآن و واپسین برنامة شبانگاهشان تلاوت آن بوده است از جمله امام خمینی (ره) با همه اشتغالاتی که داشتند هر روز سه تا پنج نوبت قرآن میخواندند.[15]
محور دوم، عادت دهی: در تربیت خردسالان باید بر اساس تلقین و عادت دادن حرکت کنیم چون کودک برای تلقینات مفید و عادتهای مثبت نقش پذیر و مستعد میباشد و به قول غزالی: «کودک امانتی است در دست پدر و مادر و آن دل پاک وی چون گوهری است نفیس و نقش پذیر است چون موم، و از همه نقشها خالی است چون زمینی پاک است که هر تخم که در وی فکنی بروید. اگر تخم خیر افکنی به سعادت دین و دنیا برسد و مادر و پدر و استاد در ثواب آن شریک باشند و اگر برخلاف این باشد بدبخت شود و ایشان در هر چه بروی رود شریک باشند.»[16]
عوامل مؤثر در عادت دهی صحیح و تذکرات لازم در این زمینه: 1. توجه به فطرت: نیاز به پرستش و نیایش یکی از اساسیترین نیازهایی که در عمق روان بشر وجود دارد استاد شهید مطهری میفرماید: «یکی از پایدارترین و قدیمیترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیلترین ابعاد وجود انسان حس نیایش و پرستش است، مطالعة آثار زندگی بشر نشان میدهد هر زمان، هر جا که بشر وجود داشته است نیایش و پرستش هم وجود داشته است».[17]
تجربیات و مشاهدات نیز مؤید این مطلب است که کودکان در تقلید و یادگیری مفاهیم و مسایل دینی (قرآن، نماز و...) آمادگی بیشتری در مقایسه با دیگر رفتارها و موضوعات از خود نشان میدهند، اگر مشاهده میشود که گروهی از کودکان و نوجوانان نسبت به مسایل دینی رغبت و تمایلی از خود نشان نمیدهند، این مربوط به محیطی است که فطرت کودک را از مسیر خود منحرف کرده و با کمال تأسف باید گفت بعضی والدین حساسیت ودقتی که در امور دنیوی (تغذیه، لباس و...) فرزندانشان از خود نشان میدهند در مسایل معنوی و دینی آنها ندارند.[18]
اینان مصداق سخن پیامبر اکرم(ص) هستند که فرمود: وای بر فرزندان آخر الزمان از روش ناپسند پدرانشان، عرض شد یا رسول الله از پدران مشرک؟ فرمود: نه از پدران مسلمان که به فرزندان خود هیچ یک از فرایض دینی را نمیآموزند و به ناچیزی از امور مادی دربارة آنان قانع هستند، من از این مردم بری و بیزارم و آنان نیز از من بیزار.[19]
2. در نظر گرفتن اختیار و پرهیز از اکراه: انسان موجودی است مختار و کرامت خویش را میتواند با اختیار خود کسب کند، در دعوت کودکان و نوجوانان به دین باید گونهای عمل کنیم که آنها احساس آزادی کنند و با توجه به این که انسان فطرتاً خداجوست با تذکر روشهای صحیح این فطرت را در وجود آنان بیدار نماییم تا به اختیار و با اشتیاق به سوی آن سوق یابند.
3. تدریج در آموزش: باید مطالب و مفاهیم آموزش متناسب با سطح درک و قوای ذهنی و روانی کودک باشد، کودک نباید یکباره بار سنگینی از وظایف را بر دوش خود احساس کند. تکالیف سنگین و زود هنگام و خارج از توان ممکن است، صدمهای جبران ناپذیر بر اعتقادات دینی او وارد سازد. امام جعفر صادق(ع) میفرماید: «... ما به کودکانمان در هفت سالگی امر میکنیم به اندازه توانشان نصف روز یا بیشتر یا کمتر روزه بگیرد و دستور میدهیم هنگامی که تشنگی و گرسنگی به آنان غالب شد افطار کنند. این کار برای آن است که به روزه گرفتن عادت کنند.»[20]
4. اعتدال و میانهروی: ظرفیت کودک برای عبادت محدود است از این رو باید سعی شود، عبادت و تلاوت با نشاط باشد اگر نشاط از بین برود، جنبه تحمیلی پیدا میکند. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: دین اسلام دینی است متین، محکم و منطقی و مبتنی بر ملاحظات دقیق روانی و اجتماعی، سفارش میکند که با مدارا و متانت حرکت کنید و عبادت خود را مبغوض و منفور نفس خویش قرار ندهید، به گونهای عمل نکنید که نفستان عبادت را دشمن بدارد، بلکه طوری عمل کنید که نفس عبادت را دوست بدارد و مجذوب آن شود».[21]
5. تکرار و مداومت: تکرار و استمرار سبب یادگیری درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمینهای میشود: «کار نیکو کردن از پر کردن است» برای تقویت و ایجاد رفتاری ثابت و عادتی استوار در کودک و نوجوان باید از مجرای «تکرار» وارد شد، بسیاری از افکار و اعمال در سایه تمرین و عمل مکرر در انسان تثبیت میشوند حتی ایمان آدمی هم نوعی تثبیت در سایة عمل است؛ «لا یثبت الایمان الا بالعمل»[22] و هر قدر عمل مکررتر باشد امکان تثبیت آن بیشتر خواهد بود. گویند: «روزی رسول مکرم اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ قصد خواندن نماز داشتند و امام حسین(ع) در کنار جدّ بزرگوارشان درصدد همراهی با آن حضرت بودند، پیامبر(ص) تکبیر گفتند ولی امام حسین(ع) نتوانستند آن را تکرار کنند، پیامبر تکبیر دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم را گفتند، در نهایت برای هفتمین بار تکبیر امام(ع)صحیح ادا شود و نماز آغاز شد».[23]
6. توجه به جاذبه قرآن: جاذبه قرآن به قدری است که تلاوت مقداری از آن زمینه انس با بقیة آن را فراهم میکند، البته اعجاز این کتاب باعث آن است که اگر کسی معنای آن را هم نداند و فقط از خواندن آن بهرهمند باشد به همین مقدار از فیض خدا نصیب میبرد، و همین عبادت لفظی او را به عبادت فکری میرساند.[24]
7. ایجاد فضای قرآنی و گوش سپردن به آیات: خداوند در قرآن مجید مؤمنان را به شنیدن آیات فرمان داده است.[25]
[1] . دیوان منسوب به امام علی ـ علیه السّلام ـ ، قافیة راء.
[2] . عطاران، محمد، آرای مربیان بزرگ مسلمان، ص 11، سازمان پژوهش و برنامهریزی، تهران، چ اول، 1366.
[3] . بابایی، رضا، ترنم قرآن در سیرة معصومین، ص 51، انتشارات هستینما، تهران، چ اول، پاییز 1380.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . همان.
[7] . همان.
[8] . همان.
[9] . جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 5، ص 10، مرکزنشر فرهنگی رجاء، تهران، چ اول، پاییز 1366.
[10] . فلسفی، محمد تقی، گفتار فلسفی، کودک، ص 184.
[11] . بابایی، رضا، ترنم قرآن در سیرة معصومین، ص 51.
[12] .محمدی ری شهری، محمد، موسوعه الامام علی بن ابیطالب، ج 10، ص 57، قم، انتشارات دار الحدیث، 1421.
[13] . بابایی، رضا، ترنم قرآن در سیرة معصومین، ص 53.
[14] . نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 142، دفتر انتشارات اسلامی قم، 1367.
[15] . ناری ابیانه، محمد رضا، خاطرات قرآنی، ص 12، انتشارات کارین تهران، 1380.
[16] . آرای مربیان بزرگ مسلمان، ص 11.
[17] . رضوان طلب، محمد رضا، پرستش آگاهانه، ص 51.
[18] . مجله معرفت، شماره 43، مقاله اصول و مبانی آموزش... .
[19] . گفتار فلسفی، کودک.
[20] . اصول کافی، ج 3، ص 409.
[21] . اصول کافی، ج 2، ص 86.
[22] . اصول کافی، ج 1، کتاب الکفر و الایمان.
[23] . بحار الانوار، ج 43، ص 307.
[24] . جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 9، ص 329.
[25] . اعراف، 204.
خدای سبحان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ را مستقیماً تحت ولایت خود معرّفی کرده، میفرماید «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ»[1] این آیهی کریمه دارای چند مطلب است: اوّل آنکه میفرماید خدا ولی رسول الله است «انّ ولیَّی الله»دوّم آنکه همان خدایی ولیّ رسول الله است که قرآن را نازل فرموده «الذی نزّل الکتاب»و سوّم آنکه خداوند متولّی صالحین است «و هو یتولی الصالحین». با توجّه به این سه نکته میفهمیم که راه اینکه خدا ولی انسان باشد، آن است که انسان، صالح بشود و تا صالح نگردیم تحت ولایت خدا نخواهیم بود و خدا هم تولّی ما را نخواهد پذیرفت و بهترین راه صلاح هم اُنس با قرآن است. این جمله که میفرماید ولیّ رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، خدایی است که قرآن را نازل کرده، از باب ارتباط دادن حکم بر وصف میباشد که اشاره به علیّت دارد؛ یعنی اگر کسی به قرآن عمل کند صالح میشود و اگر خداوند بخواهد ولی کسی بشود، از راه قرآن ولایت و تدبیر او را اعمال میکند.
به همین دلیل میفرماید: «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن»[2]
آن مقدار که برای شما میسّر است قرآن تلاوت کنید و با این کتاب الهی مأنوس
باشید. حتی اگر معنای بعضی از آیات و سورهها برای شما روشن نشد، نگویید
خواندن بدون ادراک چه اثری دارد. چون قرآن، کلام آدمی نیست که اگر کسی
معنایش را نداند خواندنش بیثمر باشد؛ بلکه نوری الهی است که خواندن آن به
تنهایی عبادت است گرچه به معنایش آگاهی نداشته باشیم.
قرآن ریسمان الهی است که اُنس با آن و تدبّر در آن و ایمان و عمل به
آن، انسان را بالا میبرد و به مقام صالحین، ملحق میسازد تا مستقیماً تحت
ولایت خدا قرار گیرد. اگر انسان مشمول ولایت الله بود تمام امورش را خدا
اداره میکند و در آن مقام، دیگر هیچ راهی برای وسوسه و رخنهی اهریمن
نیست. خدا او را از تمام تیرگیها و تاریکیها نجات میدهد و او را نورانی
میسازد «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ
الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»[3]
چنین شخصی در بین امّت با نور حرکت میکند یعنی در حالی که حرکت و بصیرت و
سیرهاش روشن و روشنگر است «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی
النَّاسِ».[4]
«صالحین»در این آیه، غیر از «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[5]
است. این صالحین ناظر به صلاح در «مقام ذات»است نه «مقام فعل». صالحین در
مقام ذات یعنی افرادی، به اندازهأی بالا آمدهاند که ذاتشان صالح شده
است. کار صالح چندان کاربردی ندارد ولی کارایی جان صالح کامل است. رسول
الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت عصمت و طهارت ـ سلام الله علیهم
ـ از صالحین هستند. خدای سبحان دربارهی بعضی از انبیای عظام فرموده که در
قیامت او به صالحین ملحق میشود «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ
الصَّالِحِینَ»[6]مقام
ذات اگر صالح شود از او چیزی جز کار صالح صادر نمیشود ولی اگر ذات صالح
نشد، ممکن است احیاناً کار صالحی از او صادر نشود یا ناصالحی از او سر
زند.
لازم است توجّه شود که بین قوس نزول و صعود فرق است؛ زیرا به لحاظ
قوس نزول، انسان کامل مانند حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و
نیز اهل بیت معصوم آن حضرت که از جهت منزلت نورانی، یک حقیقتند آن ذوات
مقدّس همتای قرآن کریمند، چون صادر اوّل و اوّلین کلام تکوینی خداوند
هستند، نه آنکه تحت هدایت قرآن قرار گیرند، ولی به لحاظ قوس صعود، همه آن
ذوات مقدّس، همانند انسانهای دیگر مکلّفند و باید تحت هدایت قرآن واقع
شوند، آنان حدّاکثر بهره را از جهت علم و عمل از قرآن میبرند تا صعودشان
موازی نزولشان گردد، و دیگران چنین توفیقی را ندارند گرچه هر یک، سهمی از
حمایت و هدایت قرآن را دارا خواهند بود.
[1] ـ سورهی اعراف، آیهی 196.
[2] ـ سورهی مزمّل، آیهی 20.
[3] ـ سورهی بقره، آیهی 257؛ خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد.
[4] ـ سورهی انعام، آیهی 122؛ برای او نوری قرار دادیم تا به وسیلهی آن نور بین مردم حرکت کند.
[5] ـ سورهی عصر، آیهی 3.
[6] ـ سورهی بقره، آیهی 130.
برگرفته از کتاب قرآن در قرآن آیت الله جوادی آملی
بهترین راه براى قرائت همراه با ادراک و فهم
قرآن این است که انسان همراه با قرائت سور قرآنى، معانى آن را در ذهن و
نظر قرار دهد، و با هر آیهٔ در درون و نهاد خود گفتگو نماید، در آیهٔ عذاب
از خداوند طلب مغفرت و در آیهٔ رحمت از خداى سبحان طلب گذشت کند و بشیر
بودن و نذیر بودن خداوند در آیات را مشاهده نماید و از هر مطلبى که قرآن
افاده مىنماید نکتهٔ علمى مربوط به آن را برداشت نماید.
در هنگام
تلاوت قرآن با زبان، کلمات از راه گوش به سمع انسان مىرسد که معناى آن
نیز باید به دل و جان نفوذ کند و اگر دل بسته باشد، معنا به آن نفوذ
نمىنماید، قرآن کریم در این مورد مىفرماید: «أفلا یَتَدبّرونَ القرآن
أم على قلوبٍ اقفالها»(1) آیا در قرآن تدبر نمىکنند یا بر دلها قفلهایى
نهاده شده است؟ و در آیهٔ دیگر مىفرماید: «کلاّ بل رانَ على قلوبهم ما
کانوا یکسبون»(2) یعنى؛ بر قلبهاى آنها با آنچه کسب کردهاند زنگار
نشسته است.
گناه، غفلت و علائق به دنیا، دل را قفل مىکند و مىبندد و
معارف قرآنى در این قلبها نفوذ نمىکند و انسان باید از راه باز کردن دل
و زدودن «رین» و «چرک» از آن، زمینهٔ نفوذ معنا را به جان خود فراهم آورد.
چون این زمینه فراهم شود تلاوت آیات قرآن موجب لذّت مىشود. فرد با ورود
به هر آیهاى اگر مشتمل بر خیرات، معرفت، علم و مانند آن باشد، مضمون آن
را مسألت مىکند و اگر ناظر به عذاب و مانند آن باشد نجات از آن را از
خداوند طلب مىنماید.
(1) سورهٔ محمّد، آیهٔ 24.
(2) سورهٔ مطففین، آیهٔ ۱۴
(قرآن در قرآن، ص 239، 240)